دختری با موی صورتی پارت ۱۳
آنیا : وارد یک تالار خیلی بزرگ شدیم
مدیر : این جا کلاس جدید شماس
قیافه ی آتیا : 😱
قیافه ی دامیان : 😅
مدیر چیزی شده ؟
آنیا و دامیان : ایی........اینجا قراره کلاس ما باشه ؟
مدیر: بله
آنیا و دامیان: آآآآآآههههههههه
دامیان آآآ..آ.آنیا عادت میکنیم
آنیا را...را...راست میگی
مدیر: شما وارد کلاس شین من هم میرم
آنیا و دامیان : باشه
دامیان : اول من وارد کلاس شدم و خودم معرفی کردم و بعد آنیا وارد کلاس شد
آنیا : دیدم اول دامیان وارد کلاس شد و بعدش من وارد کلاس شدم خودم رو معرفی و برای ادای احترام خم شدم و وقتی بلند شدم دیدم تمام پسرای کلاس به من زل زدن ، تصمیم گرفتم ذهن اون ها بخونم
ذهن پسر ۱ : این مطمعنا یک الهس
دامیان : دیدم آنیا لپ هاش گل انداخته بود
ذهن پسر ۲ :عجعب جیگریه
دامیان : دیدم آنیا داره قرمز میشه
ذهن پسر ۳ : وای عجب چیزیه
دامیان : دیدم دیگه آنیا آلبالو شده
آنیا : من ذهن پسرای دیگه رو خوندم ، نزدیک بود از خجالت بمیرم که با تمام سرعتم دویدم سمت میزم
معلم : آنیا لطفا ندو (با داد)
آنیا : م..من خیلی معذرت می خوام (با بغض)
آنیا : دیدم تمام پسرای کلاس با عصبانیت به معلم نگاه کردن و بعد دامیان رو دیدم .....اوه..اوه دامیان جوری بود که انگار می خواست معلم رو بکشه
ذهن دامیان : چه گوهی خوردی معلم بی لیاقت ، حیف همکارم( بکی )اینجا نیست که بگیریمت تا جایی که میخوری بزنیمت
(قیافه دامیان 🤬این جوری بود)
معلم : کلاس رو شروع میکنیم
(۱ ساعت بعد)(بعد از کلاس)(زنگ تفریه)
آنیا : کتابام رو............
بقیش برای پارت۱۴ عزیزان😀
مدیر : این جا کلاس جدید شماس
قیافه ی آتیا : 😱
قیافه ی دامیان : 😅
مدیر چیزی شده ؟
آنیا و دامیان : ایی........اینجا قراره کلاس ما باشه ؟
مدیر: بله
آنیا و دامیان: آآآآآآههههههههه
دامیان آآآ..آ.آنیا عادت میکنیم
آنیا را...را...راست میگی
مدیر: شما وارد کلاس شین من هم میرم
آنیا و دامیان : باشه
دامیان : اول من وارد کلاس شدم و خودم معرفی کردم و بعد آنیا وارد کلاس شد
آنیا : دیدم اول دامیان وارد کلاس شد و بعدش من وارد کلاس شدم خودم رو معرفی و برای ادای احترام خم شدم و وقتی بلند شدم دیدم تمام پسرای کلاس به من زل زدن ، تصمیم گرفتم ذهن اون ها بخونم
ذهن پسر ۱ : این مطمعنا یک الهس
دامیان : دیدم آنیا لپ هاش گل انداخته بود
ذهن پسر ۲ :عجعب جیگریه
دامیان : دیدم آنیا داره قرمز میشه
ذهن پسر ۳ : وای عجب چیزیه
دامیان : دیدم دیگه آنیا آلبالو شده
آنیا : من ذهن پسرای دیگه رو خوندم ، نزدیک بود از خجالت بمیرم که با تمام سرعتم دویدم سمت میزم
معلم : آنیا لطفا ندو (با داد)
آنیا : م..من خیلی معذرت می خوام (با بغض)
آنیا : دیدم تمام پسرای کلاس با عصبانیت به معلم نگاه کردن و بعد دامیان رو دیدم .....اوه..اوه دامیان جوری بود که انگار می خواست معلم رو بکشه
ذهن دامیان : چه گوهی خوردی معلم بی لیاقت ، حیف همکارم( بکی )اینجا نیست که بگیریمت تا جایی که میخوری بزنیمت
(قیافه دامیان 🤬این جوری بود)
معلم : کلاس رو شروع میکنیم
(۱ ساعت بعد)(بعد از کلاس)(زنگ تفریه)
آنیا : کتابام رو............
بقیش برای پارت۱۴ عزیزان😀
۱.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.