بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
انار :
من از اعماق انار آمده ام. اعماق انار جائيست بی شكل و بی جسم. اكنون دانه دانه ام. رسيده به كثرت. هر دانه ام را كه بكاری اناری به بار می آورد شيرين تر از پيش، سرخ تر از قبل. در اعماق انار همه چيز بی تمايز است. يك هستِ بی اختلاف. اینجا دانه ای است كه مادر همهٔ دانه هاست. و دانه نيست. كل است. دانهٔ مادر، هيچ بُعدی ندارد. بُعدسازی است بی بُعد. و من مادرم را می شناسم. اُمُ الكتاب ام را ديده ام. چه از اعماق انار آمده ام. پدرم روح آگاهی است كه خود را با اُمُ الكتاب عجين كرده است. و من از هر دو به وفور در خود نهان دارم. اعماقِ انار واحد است. همه چيز هست اما بی عرض و طول، بی زمان و بی مكان. هيچ چيز غايب نيست. و ما كُنّا غائ بِين. همه حضور است بی تمايز. لازم نيست چيزی بخواهی، چون هست. لازم نيست به جايی بروی، چون رسيده ای. لازم نيست فكر كنی، چون مجهولی نيست. در اعماق انار، آرزو به كارت نمی آيد. خواستن، بی مفهوم است. چه، سرشار است. پس هم دارای نارم، هم ضد نارم. انارم. هر دو را يكجا در خود دارم. بهشت و جهنمم را با خود به اين سو و آن سو می برم. تا چگونه نگاهم كنند و خريدار كدامين شوند. من در گمانِ خورندهٔ خويش، پنهان گشته ام. هر گمانی كه داشته باشد همان تشديد می شود. پس آنگاه كه دانه هايم را به كام می بری، گمان خير داشته باش تا خيرم به عيان ببينی. چه من در گمان خورندهٔ خويش پنهانم. جايگاه اصلی ام، بهشت است فيهِما فاكهةٌ و نَخلٌ و رمانٌ. ولی گهگاه از اين جهنم نيز سر بر می آورم. اما اينجا متشابهم و الز َّيتُونَ و الر ُّمانَ متشابِهاً و غيرَ متَشابِه و به چهرهٔ اصلی نيستم. با كثرت، در كثرتم و در وحدت، وحيد. هر دانهٔ سرخ ام، هزاران دانه می زايد و در فصل عروج به اصل باز می گردد و باز می گرداند. و اين سنتی است أزلی كه از پدرم به ارث برده ام . من خورده می شوم و چون خورده شوم، هر بار لطيف تر از پيش، از وجود خورنده ام سر بر می آورم. و با دانه كلمه اين سو و آن سويش می كشانم تا آخرالأمر به باغ خدا وارد آيد. همواره بر باد سوارم. آشپز سالکان درگاهم. بر ريح غذای همه را می رسانم. و دانه ها را يكی يكی می كارم. بهشت، بی انار جلوه ای ندارد. بی رنگ و بی بوست. اصلاً بهشت نيست. انار پر از دانه است اما يكی است. پر از كثرت است اما واحد است. جز اين نمی تواند باشد. او هم يك است هم همه. انار است، انار من از اعماق انار آمده ام تا تو را نيز به اعماق برم. جايی كه اين هست، نيست. و آن نيست، هست. رساندن به چشمهٔ خودت. انار را تنها بخور، آن را با كسی شريك مشو.( ص 1)
انار :
من از اعماق انار آمده ام. اعماق انار جائيست بی شكل و بی جسم. اكنون دانه دانه ام. رسيده به كثرت. هر دانه ام را كه بكاری اناری به بار می آورد شيرين تر از پيش، سرخ تر از قبل. در اعماق انار همه چيز بی تمايز است. يك هستِ بی اختلاف. اینجا دانه ای است كه مادر همهٔ دانه هاست. و دانه نيست. كل است. دانهٔ مادر، هيچ بُعدی ندارد. بُعدسازی است بی بُعد. و من مادرم را می شناسم. اُمُ الكتاب ام را ديده ام. چه از اعماق انار آمده ام. پدرم روح آگاهی است كه خود را با اُمُ الكتاب عجين كرده است. و من از هر دو به وفور در خود نهان دارم. اعماقِ انار واحد است. همه چيز هست اما بی عرض و طول، بی زمان و بی مكان. هيچ چيز غايب نيست. و ما كُنّا غائ بِين. همه حضور است بی تمايز. لازم نيست چيزی بخواهی، چون هست. لازم نيست به جايی بروی، چون رسيده ای. لازم نيست فكر كنی، چون مجهولی نيست. در اعماق انار، آرزو به كارت نمی آيد. خواستن، بی مفهوم است. چه، سرشار است. پس هم دارای نارم، هم ضد نارم. انارم. هر دو را يكجا در خود دارم. بهشت و جهنمم را با خود به اين سو و آن سو می برم. تا چگونه نگاهم كنند و خريدار كدامين شوند. من در گمانِ خورندهٔ خويش، پنهان گشته ام. هر گمانی كه داشته باشد همان تشديد می شود. پس آنگاه كه دانه هايم را به كام می بری، گمان خير داشته باش تا خيرم به عيان ببينی. چه من در گمان خورندهٔ خويش پنهانم. جايگاه اصلی ام، بهشت است فيهِما فاكهةٌ و نَخلٌ و رمانٌ. ولی گهگاه از اين جهنم نيز سر بر می آورم. اما اينجا متشابهم و الز َّيتُونَ و الر ُّمانَ متشابِهاً و غيرَ متَشابِه و به چهرهٔ اصلی نيستم. با كثرت، در كثرتم و در وحدت، وحيد. هر دانهٔ سرخ ام، هزاران دانه می زايد و در فصل عروج به اصل باز می گردد و باز می گرداند. و اين سنتی است أزلی كه از پدرم به ارث برده ام . من خورده می شوم و چون خورده شوم، هر بار لطيف تر از پيش، از وجود خورنده ام سر بر می آورم. و با دانه كلمه اين سو و آن سويش می كشانم تا آخرالأمر به باغ خدا وارد آيد. همواره بر باد سوارم. آشپز سالکان درگاهم. بر ريح غذای همه را می رسانم. و دانه ها را يكی يكی می كارم. بهشت، بی انار جلوه ای ندارد. بی رنگ و بی بوست. اصلاً بهشت نيست. انار پر از دانه است اما يكی است. پر از كثرت است اما واحد است. جز اين نمی تواند باشد. او هم يك است هم همه. انار است، انار من از اعماق انار آمده ام تا تو را نيز به اعماق برم. جايی كه اين هست، نيست. و آن نيست، هست. رساندن به چشمهٔ خودت. انار را تنها بخور، آن را با كسی شريك مشو.( ص 1)
۹۴۶
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.