دلهره
# دلهره
part 9۴
بعد از پوشیدن کفشامون از خونه خارج شدیم و خیابان رو قدم زنان طی میکردیم
تهیونگتموم مدت دستم رو توی دستاش گرفته بود
احساس خیلی بهتری داشتم همونطور که تهیونگ گفته بود حالم خیلی بهتر شد
انگار تمام چیزایی که افکارم رو اذیت میکردن از ذهنم خارج شده بودن
دیگه ترسی از هیونجین نداشتم چون مطمعن بودم اینبار هم میتونیم شکستش بدیم
البته اینبار خودم تنهایی نبودم و در ضمن الا حتی تجربه هم دارم
پس نباید ازش اونقدرا هم بترسم
اما نباید اونو دست کم بگیرم باید برای هر حرکتش اماده باشم
ویو تهیونگ
بعد از اون روز خبری از نامجون نشده
چند بار بهش زنگ زدم ولی کلا گوشیش خاموش بود
و از همه بد تر کابوس های نوئل روز به روز بدتر میشه
مثل این میمونه که افکار نوئل رو کاملا توی چنگش گرفته و میتونه خیلی راحت کنترلش کنه
و خب اوضاع کاملا داغون شده بود
نگاهی به نوئل انداختم به تخت تکیه داده بود و به گوشه ای خیره شده بود
دلم برای اون نوئل چند وقت پیش تنگ شده بود
چند وقت بود که حتی لبخندم نمیزد
یعنی انقدر داره اذیت میشه
کنارش رفتم و دستمو دوور کمرش انداختم و به خودم نزدیکش کردم
_ نوئل نمی خوای باهام صحبت کنی چند روزه حتی درزت غذا نمیخوری اگه بخوای همینطوری پیش بری فقط داغون تر و ضعیف تر میشی
مگه تو نمیخواستی اونو شکست بدی بنظرت با این وضعیت میتونی
_ تهیونگ ما الا هیج شانسی در برابر اون نداریم
اون یه انسان نیست
وقتی تونسته انقدر ساده به مغذم تسلت پیدا کنه
حتما خیلی راحت میتونه نابودمون کنه
حتی معلوم نیست نامجون چرا یهویی غیب شده
اون حتی هر شب منو توی خوابم تا مرز مرگ میبره
_ هیشش نوئل اروم باش نگران نباش همه اینا تموم میشه فقط یکم اروم باش اوضاع همینطوری نمیمونه
_چجوری اخه چجوری
ما حتی نمیدونیم الا اون کجاست
هیچی درباره ی اون نمیدونیم هیچی
من حتی نمی تونم توی ذهنم باهاش رقابت کنم چه برسه رو در رو
_اره حق با توعه اون خیلی قدرتمند تر از چیزی هست که فکرشو کنی
ولی میخوای بزاری که همینطوری ازمون برنده شه
تو این همه سال سختی نکشیدی که اخرش همینجوری راحت تسلیم اون شی
_ اره حق با توعه اما ....
_بسه اما و اگر کافیهاون توی افکارت قدرتش زیاده چون خودت بهش این قدرت داری این ذهن توعه تو بهتر از هر کسب میتونی کنترلش کنی
_ اره راست میگی سعی میکنم اما مطمعن نیستم که بتونم
_ میتونی نوئل تو از هر کسی که من میشناسم قوی تری
لبخندی زد و خودشو بیشتر تو بغلم جا کرد بلاخره بعد از این چند روز لبخندشو دیدم
_ ممنونم ازت تهیونگ اگه نبودی شاید شاید خیلی وقت پیش تسلیم شده بوده بودم
part 9۴
بعد از پوشیدن کفشامون از خونه خارج شدیم و خیابان رو قدم زنان طی میکردیم
تهیونگتموم مدت دستم رو توی دستاش گرفته بود
احساس خیلی بهتری داشتم همونطور که تهیونگ گفته بود حالم خیلی بهتر شد
انگار تمام چیزایی که افکارم رو اذیت میکردن از ذهنم خارج شده بودن
دیگه ترسی از هیونجین نداشتم چون مطمعن بودم اینبار هم میتونیم شکستش بدیم
البته اینبار خودم تنهایی نبودم و در ضمن الا حتی تجربه هم دارم
پس نباید ازش اونقدرا هم بترسم
اما نباید اونو دست کم بگیرم باید برای هر حرکتش اماده باشم
ویو تهیونگ
بعد از اون روز خبری از نامجون نشده
چند بار بهش زنگ زدم ولی کلا گوشیش خاموش بود
و از همه بد تر کابوس های نوئل روز به روز بدتر میشه
مثل این میمونه که افکار نوئل رو کاملا توی چنگش گرفته و میتونه خیلی راحت کنترلش کنه
و خب اوضاع کاملا داغون شده بود
نگاهی به نوئل انداختم به تخت تکیه داده بود و به گوشه ای خیره شده بود
دلم برای اون نوئل چند وقت پیش تنگ شده بود
چند وقت بود که حتی لبخندم نمیزد
یعنی انقدر داره اذیت میشه
کنارش رفتم و دستمو دوور کمرش انداختم و به خودم نزدیکش کردم
_ نوئل نمی خوای باهام صحبت کنی چند روزه حتی درزت غذا نمیخوری اگه بخوای همینطوری پیش بری فقط داغون تر و ضعیف تر میشی
مگه تو نمیخواستی اونو شکست بدی بنظرت با این وضعیت میتونی
_ تهیونگ ما الا هیج شانسی در برابر اون نداریم
اون یه انسان نیست
وقتی تونسته انقدر ساده به مغذم تسلت پیدا کنه
حتما خیلی راحت میتونه نابودمون کنه
حتی معلوم نیست نامجون چرا یهویی غیب شده
اون حتی هر شب منو توی خوابم تا مرز مرگ میبره
_ هیشش نوئل اروم باش نگران نباش همه اینا تموم میشه فقط یکم اروم باش اوضاع همینطوری نمیمونه
_چجوری اخه چجوری
ما حتی نمیدونیم الا اون کجاست
هیچی درباره ی اون نمیدونیم هیچی
من حتی نمی تونم توی ذهنم باهاش رقابت کنم چه برسه رو در رو
_اره حق با توعه اون خیلی قدرتمند تر از چیزی هست که فکرشو کنی
ولی میخوای بزاری که همینطوری ازمون برنده شه
تو این همه سال سختی نکشیدی که اخرش همینجوری راحت تسلیم اون شی
_ اره حق با توعه اما ....
_بسه اما و اگر کافیهاون توی افکارت قدرتش زیاده چون خودت بهش این قدرت داری این ذهن توعه تو بهتر از هر کسب میتونی کنترلش کنی
_ اره راست میگی سعی میکنم اما مطمعن نیستم که بتونم
_ میتونی نوئل تو از هر کسی که من میشناسم قوی تری
لبخندی زد و خودشو بیشتر تو بغلم جا کرد بلاخره بعد از این چند روز لبخندشو دیدم
_ ممنونم ازت تهیونگ اگه نبودی شاید شاید خیلی وقت پیش تسلیم شده بوده بودم
۵.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.