فیک تقاص پارت ۵۶
هوسوک گفت ببین مامان بابات یه کسایی به اسم چوی بزرگ هستن که هیونگ شیک برای اینکه بتونه اونا رو گیر بیاره تا از بین ببرتشون هر کاری میکنه .. از همون اول چوی بزرگ رو دخترش یعنی تو خیلی حساس بود موقعی که هیونگ شیک این موضوع رو فهمید افتاد دنبال تو تا تو رو پیدا کنه و حالا تو رو پیدا کرده و مجبورت کرده با جونگ کوک ازدواج کنی و از اون طرف خودش چوی بزرگ رو تحت فشار قرار میده که خودشو نشون میده تا بتونه ازش سواستفاده کنه و اینطوری جون تو به خطر میوفته هیچ کس نمیدونه جیمین پسر چوی بزرگه به خاطر همین جیمین داره تلاش میکنه تو رو از خطر نجات بده تا اسیب نبینی از هیونگ شیک بعید نیس بعد از رسیدن به خواسته ش تو رو بکشه اینهمه جوون کندن ما به خاطر اینه ..... توضیحاتم مفید بود ؟
با اینکه اینا رو جیمین بهم گفته بود ولی الان تازه کاملا فهمیدم چی به چیه
گفتم اره خیلی مفید بود مرسی
هوسوک گفت عالیه ... محض اطلاعت الان میریم بوسان که با برادر بنده و زنش اشنا بشی و بعدش امشب با جت شخصی جیمین میرید انگلیس از انگلیس میرید فرانسه و از فرانسه میرید المان اینطوری کسی نمیفهمه و شک نمیکنه
حرفاش منطقی بود و تونستم درکش کنم حالا خیالم راحت تر شده بود ولی بازم مغزم درگیر جونگ کوک بود
.......
جونگ کوک ویو
وسایلم و جمع کردم تا برم سمت سالن اجتماعات برای جلسه ای که داشتم ولی یهو گوشیم زنگ خورد
عمه بود
گوشی رو جواب دادم و گفتم جانم عمه ؟
عمه با صدای وحشت کرده گفت اقا .... ا/ت خانم ...
وقتی اسم ا/ت اومد نگران شدم و این اصلا دست خودم نبود
با نگرانی گفتم چی شده عمه حرف بزن
عمه با گریه گفت اقا ا/ت خانوم نیستن ...
من خودم نامجونو فرستادم پیش هانا
گفتم مگه نامجون اونجا نیس ؟
عمه گفت نه اقا نگهبانا میگن اومدن بعد از چند دقیقه دوباره رفتن !
گفتم خب شاید ا/ت پیش نامجونه
عمه با نگرانی گفت به خدا نمیدونم اقا تو رو خدا به نامجون شی زنگ بزنی ازش خبر بگیرید
گفتم باشه نگران نباش
سریع گوشی رو قطع کردم و به نامجون زنگ زدم
نامجون بعد از چند ثانیه جواب داد و گفت جونگ کوک دارم میام شرکت باید باهات حرف بزنم !
گفتم اول بگو ا/ت پیش توعه ؟
نامجون گفت واسه همین موضوع دارم میام .. جلو شرکتم دو دقیقه دیگه میام
و قطع کرد
نمی دونم چرا نگران شدم جس خوبی نداشتم و اصلا نمی تونستم مثبت فک کنم
منشی اومد تو اتاق و گفت ببخشید رئیس جلسه تون ...
نزاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم برو کنسلش کن اقای کیم اومد سریع بفرستش تو اتاقم حالا برو بیرون
منشی با تعجب یه کم مکث کرد که بعدش سریع رفت
نشستم پشت میزم
نمی تونستم به هیچی فک کنم
یعنی ممکنه ا/ت پیش نامجون نباشه ؟
یا از خونه فرار کرده باشه ؟
ولی امکان نداره نمیتونه فرار کنه نگهبانا نمیزارن از در بیاد بیرون
داشتم فک میکردم که یهو در باز شد و چهار نعل پرید وسط افکارم
نامجون سریع وارد اتاق شد و در و باز کرد
سریع گفتم ا/ت کجاست ؟
نامجون گفت جیمین زنده ست !..... نمی دونم ماجرا چیه ولی انگار سرلج افتاده باهات نمیخواد ا/ت پیش تو باشه وقتی من رفتم خونه ت ، جیمین هم اومد و ا/ت رو با خودش برد ... جیمین ا/ت رو فراری داد !
خیلی شوکه شدم گفتم مگه پرت نشده بود تو دره ؟... چطوری زنده مونده ؟
نامجون گفت برنامه ش بوده که خودشو بزنه به مردن !
گفتم ا/ت رو کجا برد ؟
نامجون گفت نمیدونم فرستادم دنبالش ولی انگار اب شده بود رفته بود تو زمین
عصبی بودم از اینکه جیمین این کارو باهام کرده ولی از کارش راضی هم بودم چون باعث شد از ا/ت فاصله بگیرم و بهش اسیب نزنم ولی بازم واسم رو مخ بود
گفتم ا/ت به اختیار خودش رفت ؟
نامجون گفت اره
اینکه ا/ت به اختیار خودش رفت بیشتر عذابم میداد
این پارتو به خاطر درخواستای زیاد گذاشتم
پس فردا دوتا پارت بعدی رو میزارم
گودبای تو چهارشنبه ☺❤
با اینکه اینا رو جیمین بهم گفته بود ولی الان تازه کاملا فهمیدم چی به چیه
گفتم اره خیلی مفید بود مرسی
هوسوک گفت عالیه ... محض اطلاعت الان میریم بوسان که با برادر بنده و زنش اشنا بشی و بعدش امشب با جت شخصی جیمین میرید انگلیس از انگلیس میرید فرانسه و از فرانسه میرید المان اینطوری کسی نمیفهمه و شک نمیکنه
حرفاش منطقی بود و تونستم درکش کنم حالا خیالم راحت تر شده بود ولی بازم مغزم درگیر جونگ کوک بود
.......
جونگ کوک ویو
وسایلم و جمع کردم تا برم سمت سالن اجتماعات برای جلسه ای که داشتم ولی یهو گوشیم زنگ خورد
عمه بود
گوشی رو جواب دادم و گفتم جانم عمه ؟
عمه با صدای وحشت کرده گفت اقا .... ا/ت خانم ...
وقتی اسم ا/ت اومد نگران شدم و این اصلا دست خودم نبود
با نگرانی گفتم چی شده عمه حرف بزن
عمه با گریه گفت اقا ا/ت خانوم نیستن ...
من خودم نامجونو فرستادم پیش هانا
گفتم مگه نامجون اونجا نیس ؟
عمه گفت نه اقا نگهبانا میگن اومدن بعد از چند دقیقه دوباره رفتن !
گفتم خب شاید ا/ت پیش نامجونه
عمه با نگرانی گفت به خدا نمیدونم اقا تو رو خدا به نامجون شی زنگ بزنی ازش خبر بگیرید
گفتم باشه نگران نباش
سریع گوشی رو قطع کردم و به نامجون زنگ زدم
نامجون بعد از چند ثانیه جواب داد و گفت جونگ کوک دارم میام شرکت باید باهات حرف بزنم !
گفتم اول بگو ا/ت پیش توعه ؟
نامجون گفت واسه همین موضوع دارم میام .. جلو شرکتم دو دقیقه دیگه میام
و قطع کرد
نمی دونم چرا نگران شدم جس خوبی نداشتم و اصلا نمی تونستم مثبت فک کنم
منشی اومد تو اتاق و گفت ببخشید رئیس جلسه تون ...
نزاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم برو کنسلش کن اقای کیم اومد سریع بفرستش تو اتاقم حالا برو بیرون
منشی با تعجب یه کم مکث کرد که بعدش سریع رفت
نشستم پشت میزم
نمی تونستم به هیچی فک کنم
یعنی ممکنه ا/ت پیش نامجون نباشه ؟
یا از خونه فرار کرده باشه ؟
ولی امکان نداره نمیتونه فرار کنه نگهبانا نمیزارن از در بیاد بیرون
داشتم فک میکردم که یهو در باز شد و چهار نعل پرید وسط افکارم
نامجون سریع وارد اتاق شد و در و باز کرد
سریع گفتم ا/ت کجاست ؟
نامجون گفت جیمین زنده ست !..... نمی دونم ماجرا چیه ولی انگار سرلج افتاده باهات نمیخواد ا/ت پیش تو باشه وقتی من رفتم خونه ت ، جیمین هم اومد و ا/ت رو با خودش برد ... جیمین ا/ت رو فراری داد !
خیلی شوکه شدم گفتم مگه پرت نشده بود تو دره ؟... چطوری زنده مونده ؟
نامجون گفت برنامه ش بوده که خودشو بزنه به مردن !
گفتم ا/ت رو کجا برد ؟
نامجون گفت نمیدونم فرستادم دنبالش ولی انگار اب شده بود رفته بود تو زمین
عصبی بودم از اینکه جیمین این کارو باهام کرده ولی از کارش راضی هم بودم چون باعث شد از ا/ت فاصله بگیرم و بهش اسیب نزنم ولی بازم واسم رو مخ بود
گفتم ا/ت به اختیار خودش رفت ؟
نامجون گفت اره
اینکه ا/ت به اختیار خودش رفت بیشتر عذابم میداد
این پارتو به خاطر درخواستای زیاد گذاشتم
پس فردا دوتا پارت بعدی رو میزارم
گودبای تو چهارشنبه ☺❤
۶۶.۱k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.