عشق بد پارت 9

کوک اروم شد و گفت

_اون کی بود بهش گفتی عشقم
+به توچه
_گفتم اون کی بود(کمی داد)
+مامانم بود حالا که چی ها
_او مامانت بود من فک میکردم دوس پسرت بود

ویو ات
وقتی گفت دوس پسرت بود ناراحت شدم اخه یاد کای افتادم

ویو کوک
وقتی بهش گفتم فک کردم دوس پسرت بود ناراحت شد میدونم یاد کای افتاده ولی من کاری باهاش میکنم که اونو از یاد ببره و فقط به فکر من باشه

_ات
+هوم
_بیا بریم بالکن کارت دارم
+باشه

رفتن بالکن که کوک گفت

_تو هنوز هم به فکر کای هستی
+اوهم من خیلی دوسش دارم
_اگه با یکی دیگه باشی بازم به فکرشی
+بستگی به شرایط داره
_چطور
+اگه اون ادم خوب باشه و مافیا نباشه من باهاشم و کای رو فراموش میکنم

ویو کوک
وقتی گفت خوب و مافیا نباشه دلم شکست اما من مافیام چیکار کنم

_اگه با یه مافیا باشی چی
+سعی میکنم از دستش فرار کنم
+چون من از مافیا ها میترسم
+اونا مردم رو میکشن و یا شکنجه شون میدن

ات نگاهی به کوک انداخت
+حالا چرا اینارو میپرسی
_ها ....خب راستش من میخوام احساساتمو بهت بگم
+چی احساسات؟منظورت چیه


کوک رو به ات میکنه و دستاشو میگیره و میگه...





شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••