پارت ۱۴
بعد چراغا رو خاموش کرد و منم رفتم رو تخت دراز کشیدم خودشم بالشتشو برداشت و رفت رو کاناپه دراز کشید
_داداش
+جانم
_سردت نیس
+نه نیس
_میگم میشه....بیای رو تخت بخوابی
+اوممم باشه
بالشتشو برداشت و اومد کنار من دراز کشید پتو رو انداختم رو هر دومون رومو برگردوندم به سمت مخالفش همین که چشمام داشت گرم میشد احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شد وایییی جونکوک بود که بغلم کرد از خجالت سرمو رو بالشت فشردم و سعی کردم بخوابم کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم....
از زبان کوک:
اون که خواهر واقعی من نیس پس میتونم عاشقش بشم میتونم اونو برای خودم بکنم میتونم دوسش داشته باشم اون حتی خواهر ناتنی منم نیس نه ازیه مامانیم نه ازیه بابا اون فقط منو داداش صدا میزنه همین من....من احساس میکنم دوسش دارم حالا کی بهش اعتراف کنم خدا میدونه ولی هر چه زود تر اینکارو میکنم تا یکی دیگه زود تر از من اینکارو نکرده آخه یونا به خاطر اینکه خیلی خوشگله خواستگار زیاد داره و همشونو رد میکنه یعنی منم رد میکنه کی همچین آدم جذابی مث منو رد میکنه همه دخترا رو من کراشن چرا یونا نباشه کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم....
صبح روز بعد از زبان یونا:
ازخواب بیدار شدم دیدم جونکوک کنارم نیس وایییی دیشب منو بغل کرده بود و بعد خوابید من ازش خجالت میکشم این میاد منو بغل میکنه ایشششش بلند شدم و رفتم آب زدم به صورتم و موهامو شونه زدم و رفتم پایین دیدم روبه پنجره وایساده و پشتش به منه و داره با گوشی حرف میزنه جوری که نفهمه آروم رفتم و بغلش کردم اونم زود تلفنشو قطع کرد
برگشت سمتم و .....
_داداش
+جانم
_سردت نیس
+نه نیس
_میگم میشه....بیای رو تخت بخوابی
+اوممم باشه
بالشتشو برداشت و اومد کنار من دراز کشید پتو رو انداختم رو هر دومون رومو برگردوندم به سمت مخالفش همین که چشمام داشت گرم میشد احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شد وایییی جونکوک بود که بغلم کرد از خجالت سرمو رو بالشت فشردم و سعی کردم بخوابم کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم....
از زبان کوک:
اون که خواهر واقعی من نیس پس میتونم عاشقش بشم میتونم اونو برای خودم بکنم میتونم دوسش داشته باشم اون حتی خواهر ناتنی منم نیس نه ازیه مامانیم نه ازیه بابا اون فقط منو داداش صدا میزنه همین من....من احساس میکنم دوسش دارم حالا کی بهش اعتراف کنم خدا میدونه ولی هر چه زود تر اینکارو میکنم تا یکی دیگه زود تر از من اینکارو نکرده آخه یونا به خاطر اینکه خیلی خوشگله خواستگار زیاد داره و همشونو رد میکنه یعنی منم رد میکنه کی همچین آدم جذابی مث منو رد میکنه همه دخترا رو من کراشن چرا یونا نباشه کم کم چشام گرم شد و خواب رفتم....
صبح روز بعد از زبان یونا:
ازخواب بیدار شدم دیدم جونکوک کنارم نیس وایییی دیشب منو بغل کرده بود و بعد خوابید من ازش خجالت میکشم این میاد منو بغل میکنه ایشششش بلند شدم و رفتم آب زدم به صورتم و موهامو شونه زدم و رفتم پایین دیدم روبه پنجره وایساده و پشتش به منه و داره با گوشی حرف میزنه جوری که نفهمه آروم رفتم و بغلش کردم اونم زود تلفنشو قطع کرد
برگشت سمتم و .....
۱۳.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.