پارت 80
خب دوستان، همه توجه کنن. الان همگی به سمت کابینهامون
می ریم؛ هر چیزی که لازم هست میتونین از اجوشی
بگیرین.
و به پیرمرد کنارش اشاره کرد؛ همه سر تکون دادن که جیمین
ادامه داد:
جیمین: خب به چند گروه چهارنفره تقسیم شین تا کلید کابینها رو
بهتون بدم.
همه تقسیم شدن؛ من هم همراه جولیا و چند تا دختر دیگه تقسیم
شدیم. نوبت که به گروه ما رسید، من رفتم تا کلید کابین رو
بگیرم.
جیمین با دیدنم به اطراف نگاهی انداخت و کلید و همراه یه کاغذ
رو توی دستم گذاشت.
کمی کنار رفتم و کاغذ رو باز کردم که نوشته بود: »امشب همه
که خوابیدن لب ساحل، پشت کابینها منتظرتم.«
زیر لب با خنده زمزمه کردم:
ت : جیمین
فرصت طلب!
جولیا : ت اون کاغذ چیه؟
با صدای جولیا سریع کاغذ رو توی جیبم گذاشتم و گفتم:
ت :هیچی! کابین شماره چندیم؟
جولیا به کلید دستم اشاره زد و گفت:
من چه میدونم، حتما روی کلید نوشته.
به کلید نگاهی انداختم که روش هشت نوشته بود؛ پس کابین
شماره هشت بودیم.
ت :آره، کابین شماره هشت.
همه به سمت کابینمون رفتیم. کلید انداختم و در رو باز کردم؛
در به سمت بیرون باز میشد.
کابین یه اتاق سه در چهار بود با دو تا تخت دو طبقه همراه میز
و یه کمد کوچولو.
به سمت تخت رفتم و ساکم رو روش انداختم خودم رو روی
تخت پهن کردم. نفس عمیقی کشیدم؛ جولیا هم روی تخت طبقه
باالی من دراز کشید؛ اون دو نفر هم داشتن لباساشون رو عوض
می کردن. یهو جولیا گفت:
جولیا : وای من خیلی گرسنم، نمیخوان یه چی بدن کوفت کنیم؟
همون لحظه تقهی به در خورد. بلند شدم در باز کردم که با
جیمین مواجه شدم. با همون پرستیژ استادیش گفت:
جیمین : برای صرف نهار بیاین رستوران کنار ساحل.
ت:چشم استاد.
جیمین سرتکون داد، خواست بره که گفتم:
ت :استاد؟
با ناز و عشوه گفتم که خشکش زد
می ریم؛ هر چیزی که لازم هست میتونین از اجوشی
بگیرین.
و به پیرمرد کنارش اشاره کرد؛ همه سر تکون دادن که جیمین
ادامه داد:
جیمین: خب به چند گروه چهارنفره تقسیم شین تا کلید کابینها رو
بهتون بدم.
همه تقسیم شدن؛ من هم همراه جولیا و چند تا دختر دیگه تقسیم
شدیم. نوبت که به گروه ما رسید، من رفتم تا کلید کابین رو
بگیرم.
جیمین با دیدنم به اطراف نگاهی انداخت و کلید و همراه یه کاغذ
رو توی دستم گذاشت.
کمی کنار رفتم و کاغذ رو باز کردم که نوشته بود: »امشب همه
که خوابیدن لب ساحل، پشت کابینها منتظرتم.«
زیر لب با خنده زمزمه کردم:
ت : جیمین
فرصت طلب!
جولیا : ت اون کاغذ چیه؟
با صدای جولیا سریع کاغذ رو توی جیبم گذاشتم و گفتم:
ت :هیچی! کابین شماره چندیم؟
جولیا به کلید دستم اشاره زد و گفت:
من چه میدونم، حتما روی کلید نوشته.
به کلید نگاهی انداختم که روش هشت نوشته بود؛ پس کابین
شماره هشت بودیم.
ت :آره، کابین شماره هشت.
همه به سمت کابینمون رفتیم. کلید انداختم و در رو باز کردم؛
در به سمت بیرون باز میشد.
کابین یه اتاق سه در چهار بود با دو تا تخت دو طبقه همراه میز
و یه کمد کوچولو.
به سمت تخت رفتم و ساکم رو روش انداختم خودم رو روی
تخت پهن کردم. نفس عمیقی کشیدم؛ جولیا هم روی تخت طبقه
باالی من دراز کشید؛ اون دو نفر هم داشتن لباساشون رو عوض
می کردن. یهو جولیا گفت:
جولیا : وای من خیلی گرسنم، نمیخوان یه چی بدن کوفت کنیم؟
همون لحظه تقهی به در خورد. بلند شدم در باز کردم که با
جیمین مواجه شدم. با همون پرستیژ استادیش گفت:
جیمین : برای صرف نهار بیاین رستوران کنار ساحل.
ت:چشم استاد.
جیمین سرتکون داد، خواست بره که گفتم:
ت :استاد؟
با ناز و عشوه گفتم که خشکش زد
۷.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.