چند پارتی تهیونگ پارت۳
باهاش کاری نداشته باش!
-نمیتونم پسرم رو ببینم؟
+نه...هر کاری میخوای با من بکن ولی به پسرم کاری نداشته باش!
-نگران نباش. مدرسش ساعت چند تعطیل میشه؟
+ ساعت ۳. چرا میخوای بدونی؟
-من میرم دنبالش.
+حق همچین کاری رو نداری!
-چرا؟
+چون اون بچه تو نیست!
-پس باید تست دی ان ای بگیرم؟
+حتی تصور اینو نکن که بهش نزدیک شی!
-چرا نمیتونم؟ به هر حال پسرمه!!!
+باشه اون بچه توعه حله؟؟؟ حالا میشه بری گمشی؟(داد)
(نویسنده: به بزرگی خودتون ببخشید ا.تو ادب میکنم)
-واقعا بچه منه؟
+آره حله!؟ تمام مشکلات زندگیت تموم شد نه؟ حالا برو نمیخوام ببینمت!(بغض)
-اینجا نمیشه بیا بیرون!
ویو نویسنده:
ته دست ا.ت رو کشید و برد بیرون از کافه.
-هی واقعا داری میگی؟( استرس)
+آره! اون چیزی که میخواستی رو شنیدی حالام برو.(گریه)
-ا.ت (بغلش کرد)
+ولم کن.....ولم کن روانی(خودشو از بغل ته در آورد) برو و دیگه نزدیک منو پسرم نشو!
-هی یون پسر منم هست!
+بعد این همه سال یادت افتاده یه پسر داشتی؟ یادت افتاده عه یون بچه منم هست! میدونی بزرگ کردنش به تنهایی چقدر سخت بود؟ تک تک لحظه های زندگیم توی ۶ سال گذاشته سختی کشیدم تا تنها دلگرمیم بزرگ شد و رفت مدرسه تو اصلا اینو درک کردی؟؟؟؟؟؟(گریه شدید)
-هی ببخشید من....
+نمیخوام بهونه هاتو بشنوم. از اینجا میری و فراموش میکنی زن و بچه داری و امروزو کاملا از ذهنت پاک میکن....
-(ا.تو بوسید)
(نویسنده: فشار چیه دارم میرقصم🌚)
+(در تلاش برای پس زدن تهیونگ🌚)
+چه غلطی کردی؟
-هی بیا رابطه مونو درست کنیم تو و یون میتونین برگردین خونه! بیا یه خانواده باشیم
+عمرا!!!!
(نویسنده: نمک نشناس قیافه زیبایی که دادم بهت حرومت باشه)
-ا.ت لطفا نتونستم بدنیا اومدن و بزرگ شدت یون رو ببینم و براش پدری کنم ولی لطفا بزار از این به بعد انجامش بدم!
+برو و امروز رو از ذهنت پاک کن!(رفت داخل مغازه)
و این گونه ته توی خیابون تنها و درمونده رها شد.🌚
پایان این پارت
حمایت فراموش نشه
اسلاید دوم یون
-نمیتونم پسرم رو ببینم؟
+نه...هر کاری میخوای با من بکن ولی به پسرم کاری نداشته باش!
-نگران نباش. مدرسش ساعت چند تعطیل میشه؟
+ ساعت ۳. چرا میخوای بدونی؟
-من میرم دنبالش.
+حق همچین کاری رو نداری!
-چرا؟
+چون اون بچه تو نیست!
-پس باید تست دی ان ای بگیرم؟
+حتی تصور اینو نکن که بهش نزدیک شی!
-چرا نمیتونم؟ به هر حال پسرمه!!!
+باشه اون بچه توعه حله؟؟؟ حالا میشه بری گمشی؟(داد)
(نویسنده: به بزرگی خودتون ببخشید ا.تو ادب میکنم)
-واقعا بچه منه؟
+آره حله!؟ تمام مشکلات زندگیت تموم شد نه؟ حالا برو نمیخوام ببینمت!(بغض)
-اینجا نمیشه بیا بیرون!
ویو نویسنده:
ته دست ا.ت رو کشید و برد بیرون از کافه.
-هی واقعا داری میگی؟( استرس)
+آره! اون چیزی که میخواستی رو شنیدی حالام برو.(گریه)
-ا.ت (بغلش کرد)
+ولم کن.....ولم کن روانی(خودشو از بغل ته در آورد) برو و دیگه نزدیک منو پسرم نشو!
-هی یون پسر منم هست!
+بعد این همه سال یادت افتاده یه پسر داشتی؟ یادت افتاده عه یون بچه منم هست! میدونی بزرگ کردنش به تنهایی چقدر سخت بود؟ تک تک لحظه های زندگیم توی ۶ سال گذاشته سختی کشیدم تا تنها دلگرمیم بزرگ شد و رفت مدرسه تو اصلا اینو درک کردی؟؟؟؟؟؟(گریه شدید)
-هی ببخشید من....
+نمیخوام بهونه هاتو بشنوم. از اینجا میری و فراموش میکنی زن و بچه داری و امروزو کاملا از ذهنت پاک میکن....
-(ا.تو بوسید)
(نویسنده: فشار چیه دارم میرقصم🌚)
+(در تلاش برای پس زدن تهیونگ🌚)
+چه غلطی کردی؟
-هی بیا رابطه مونو درست کنیم تو و یون میتونین برگردین خونه! بیا یه خانواده باشیم
+عمرا!!!!
(نویسنده: نمک نشناس قیافه زیبایی که دادم بهت حرومت باشه)
-ا.ت لطفا نتونستم بدنیا اومدن و بزرگ شدت یون رو ببینم و براش پدری کنم ولی لطفا بزار از این به بعد انجامش بدم!
+برو و امروز رو از ذهنت پاک کن!(رفت داخل مغازه)
و این گونه ته توی خیابون تنها و درمونده رها شد.🌚
پایان این پارت
حمایت فراموش نشه
اسلاید دوم یون
۳.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.