فیک هوپ حس بین ما
فیک هوپ حس بین ما
(پارت۱۸)
عصر ساعت۵
از زبان هوپ
باکلی سراغ اتاق ات رو پیدا کردمولی دکتر بهمگفت مرخص شده و من به لطف سخت گیری های مامانم فردا مرخص میشم ولی من باید ات روببینم ما دوتا یجوری بهم متصلیم اگه اون طوریش بشه منم حالم بهتر از اون نیس پس دلیل رقصیدنام یا دل درد عادت ماهانه یا اشکام همش به خاطر وجود ات بوده رفتم پیش مامانم گفتم من باید برم اما بهم گوش نکرد منم الکی خودمو زدم بخواب وقتی مامانم از اتاق رفت منم از پنجره اتاقم فرار کردم
از زبان ات
دلمگرفته بود به نایسا گفتم میرم توی پارک بغل قدم بزنم
از زبان هوپ
رفتم خونه ات اما خونه نبود از نایسا سراغشو گرفتم رفتم توی پارک ولی نبود یهو دیدم روی پل هوایی داره جاده رو نگاه میکنه رفتم و از پشت بغلش کردم وقتی برگشت منو دید گفت چیه چرا برگشتی بهش گفتم ات باهام ازدواج میکنی بهم نگاه کرد گفت میخوای اذیتم کنی قصد داری پیشنهاد ازدواج بدی بعد من بگم اره که بگی چقدر بد بختی من تورو نمیخوام گفتم ات باهام ازدواج میکنی گفت نه منو کنار زد داشت میرفت از دستش گرفتم گفتم چرا نفست گرفت چون به من حمله شده بود کل قضیه رو بهش گفتم که ما بهموصلیمخندید گفت برو دیوونه خداشفات بدهو رفت
از زبان ات
با حرف های هوپ لرزم گرفت رفتم پیش نایسا و بهش گفتم بره خونه هوپ ببینه ساعت هشت شب پاش درد میگیره تا خواست سوال پیچم کنه گفتم فقط برو
(پارت۱۸)
عصر ساعت۵
از زبان هوپ
باکلی سراغ اتاق ات رو پیدا کردمولی دکتر بهمگفت مرخص شده و من به لطف سخت گیری های مامانم فردا مرخص میشم ولی من باید ات روببینم ما دوتا یجوری بهم متصلیم اگه اون طوریش بشه منم حالم بهتر از اون نیس پس دلیل رقصیدنام یا دل درد عادت ماهانه یا اشکام همش به خاطر وجود ات بوده رفتم پیش مامانم گفتم من باید برم اما بهم گوش نکرد منم الکی خودمو زدم بخواب وقتی مامانم از اتاق رفت منم از پنجره اتاقم فرار کردم
از زبان ات
دلمگرفته بود به نایسا گفتم میرم توی پارک بغل قدم بزنم
از زبان هوپ
رفتم خونه ات اما خونه نبود از نایسا سراغشو گرفتم رفتم توی پارک ولی نبود یهو دیدم روی پل هوایی داره جاده رو نگاه میکنه رفتم و از پشت بغلش کردم وقتی برگشت منو دید گفت چیه چرا برگشتی بهش گفتم ات باهام ازدواج میکنی بهم نگاه کرد گفت میخوای اذیتم کنی قصد داری پیشنهاد ازدواج بدی بعد من بگم اره که بگی چقدر بد بختی من تورو نمیخوام گفتم ات باهام ازدواج میکنی گفت نه منو کنار زد داشت میرفت از دستش گرفتم گفتم چرا نفست گرفت چون به من حمله شده بود کل قضیه رو بهش گفتم که ما بهموصلیمخندید گفت برو دیوونه خداشفات بدهو رفت
از زبان ات
با حرف های هوپ لرزم گرفت رفتم پیش نایسا و بهش گفتم بره خونه هوپ ببینه ساعت هشت شب پاش درد میگیره تا خواست سوال پیچم کنه گفتم فقط برو
۵.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.