بعضی وقتا ها واقعا باید به یادش میاوردم که زنده است ...
بعضی وقتا ها واقعا باید به یادش میاوردم که زنده است ...
باید گل نرگسی در راهش میکاریدم ...
باید ( خانوم ویلتر ) سرابی را در پس افکارش میشاندم ....
باید پروانه ای ابی بر روی موهای بند و صافش میکشیدم تا برایش نقاشی شود ...
جمله ( زنده هستی ، زندگی کن ))
اما قلمم سخت رقم زد ، برایش تنهایی به ارمغان اورد ،درد به ارمغان اورد ...
مرگ به ارمغان اورد ....
ژرلادین ،سوالی پس ذهنم را مشغول کرده است ....
: دستی برای پس زدن ان اشک هایی که اخرین قطرات احساساتت بود پیش قدم شد ؟...
سوالیست عجیب اما ...
داستان را خود نیز از برم ...
گویی اگر حتا بخاهم چیز دیگری رقم زنم ...
تو ژرلادین ...
تو قلمم را هرگز نمیبخشی ...
باید گل نرگسی در راهش میکاریدم ...
باید ( خانوم ویلتر ) سرابی را در پس افکارش میشاندم ....
باید پروانه ای ابی بر روی موهای بند و صافش میکشیدم تا برایش نقاشی شود ...
جمله ( زنده هستی ، زندگی کن ))
اما قلمم سخت رقم زد ، برایش تنهایی به ارمغان اورد ،درد به ارمغان اورد ...
مرگ به ارمغان اورد ....
ژرلادین ،سوالی پس ذهنم را مشغول کرده است ....
: دستی برای پس زدن ان اشک هایی که اخرین قطرات احساساتت بود پیش قدم شد ؟...
سوالیست عجیب اما ...
داستان را خود نیز از برم ...
گویی اگر حتا بخاهم چیز دیگری رقم زنم ...
تو ژرلادین ...
تو قلمم را هرگز نمیبخشی ...
۱.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.