نهال💜✨
نهال💜✨
# پارت 3
منتظرم بمون تا من بیام گفتم باشه رفت و حدودا یک ربع طول کشید دیدم نیومد با خودم گفتم کلاس داره دیر میشه بزار بهش زنگ بزنم دو بار زنگ زدم ولی جواب نداد گفتم پاشم ببینم کجا رفته که دیدم از یه شرکت بیرون اومد گفتم کجا بودی؟؟چرا این قدر دیر کردی؟ گفت بعدا بهت میگم الان کلاس دیر شده بیا بریم سر خیابون یه تاکسی بگیریم گفتم باشه ... خلاصه رسیدیم به دانشگاه و بدو بدو رفتیم سر کلاس و متاسفانه استاد رو دیدیم که سر کلاس بود اروم در زدیم استاد گفت بفرمایید تا در کلاس رو باز کردیم دیدیم استاد یه پسر تقریبا 22 23 ساله بود خلاصه خیلی جذاب بود و خوشگل بعد که مارو دید گفت چرا دیر کردید؟؟ من که اصلا نمی تونستم حرف بزنم و خشکم زد سپیده گفت ببخشید استاد من یه کار خیلی مهمی داشتم واقعا معذرت می خوام استاد گفت باشه چون امروز اولین روزه می بخشم بدویین برین بشینین منو سپیده سریع نشستیم من تا نشستم چشمم به پسری که رو میزه بغلم بود افتاد دیدم که داره منو نگاه می کنه و لبخند میزنه من که نمی دونستم چی کار کنم بهش لبخند زدم و سَرم رو برگردوندم سمت سپیده و بهش گفتم سپی این پسره چرا یه جوری منو نگاه می کنه؟؟ گفت نمی دونم شاید ازت خوشش اومده بعد از اینکه این حرف و گفت یه ریز خنده ای کرد منم محکم زدم به دستش که مداد از دستش افتاد و یهو استاد به ما نگاه کرد و گفت دارین چی کار می کنین؟؟ من که کاملا ترسیده بودم ولی سپیده گفت ببخشید استاد از دستم افتاد استاد با اخم یه نگاهی کرد و شروع کرد به درس دادن بعد چند دقیقه دیدم یه پسری داره...
ادامه دارد...
# پارت 3
منتظرم بمون تا من بیام گفتم باشه رفت و حدودا یک ربع طول کشید دیدم نیومد با خودم گفتم کلاس داره دیر میشه بزار بهش زنگ بزنم دو بار زنگ زدم ولی جواب نداد گفتم پاشم ببینم کجا رفته که دیدم از یه شرکت بیرون اومد گفتم کجا بودی؟؟چرا این قدر دیر کردی؟ گفت بعدا بهت میگم الان کلاس دیر شده بیا بریم سر خیابون یه تاکسی بگیریم گفتم باشه ... خلاصه رسیدیم به دانشگاه و بدو بدو رفتیم سر کلاس و متاسفانه استاد رو دیدیم که سر کلاس بود اروم در زدیم استاد گفت بفرمایید تا در کلاس رو باز کردیم دیدیم استاد یه پسر تقریبا 22 23 ساله بود خلاصه خیلی جذاب بود و خوشگل بعد که مارو دید گفت چرا دیر کردید؟؟ من که اصلا نمی تونستم حرف بزنم و خشکم زد سپیده گفت ببخشید استاد من یه کار خیلی مهمی داشتم واقعا معذرت می خوام استاد گفت باشه چون امروز اولین روزه می بخشم بدویین برین بشینین منو سپیده سریع نشستیم من تا نشستم چشمم به پسری که رو میزه بغلم بود افتاد دیدم که داره منو نگاه می کنه و لبخند میزنه من که نمی دونستم چی کار کنم بهش لبخند زدم و سَرم رو برگردوندم سمت سپیده و بهش گفتم سپی این پسره چرا یه جوری منو نگاه می کنه؟؟ گفت نمی دونم شاید ازت خوشش اومده بعد از اینکه این حرف و گفت یه ریز خنده ای کرد منم محکم زدم به دستش که مداد از دستش افتاد و یهو استاد به ما نگاه کرد و گفت دارین چی کار می کنین؟؟ من که کاملا ترسیده بودم ولی سپیده گفت ببخشید استاد از دستم افتاد استاد با اخم یه نگاهی کرد و شروع کرد به درس دادن بعد چند دقیقه دیدم یه پسری داره...
ادامه دارد...
۴.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.