تک پارتی نامجون

تک پارتی از اعضا وقتی همسرتن

نامجون
با قهوه‌ای که که تو دستت بود به سمت اتاق خاص ترین و بهترین فرد زندگیت میرفتی کسی که خودتو همه جوره دوست داشت تقه ای به در زدی و با صدای بفرمایید وارد اتاق شدم مثل همیشه کتاب دستش بود و سرگرم خوندن بود
ات:چاگی من اومدم
نامجون:اوه ات اومدی عزیزم.....چیکار داشتی؟؟
ات:هیچی ......نمیتونم بیام به بهترین فرد زندگیم سر بزنم؟!
نامجون:نه‌...من کی اینو گفتم؟؟
ات:ولش کن......کتاب قبلی رو تموم کردی؟!
نامجون:آره
ات:انقدر زود؟!!
نامجون:خب آره چشه مگه
ات:هیچی.....میشه بریم بیرون قدم بزنیم یا دوچرخه سواری کنیم؟؟!!
نامجون:این یه تیکه رو بخونم الان میام
ات:نه....بیا الان بریم باز اومدیم بشین بخون لطفا؟؟
نامجون:باشه کوچولوی شیرینم بیا بریم
ات:یسسسسسسس موفق شدم از اتاق بیارمش بیرون
نامجون لبخند چال گونه ای میزنه
ات:این دفعه میخوای کتاب بخونی منم صدا کن که بیام
نامجون:چرا؟؟!!
ات:میخوام تو برام بخونی
نامجون:چرا خودت نمیخونی؟!
ات:اولا حوصله ام سر میره دوما تو بخونی بیشتر حال میده
نامجون:هییی....از دست تو که هنوز بزرگ نشدی آماده شو بریم
ات:مرسیییی


میدونم بد شد ولی امیدوارم خوشتون بیاد🥲
فردا و پس فردا از بقیه ی اعضا هم میزارم کیوتی ها❤🫂
فعلا شبتون بخیر🤍💙🦋
خواب های رنگی رنگی ببینید🦋🤍