P45
P45
_ تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ آروم تاری از موهای الیزا و به پشت گوشش سپرد و گفت: از این بهتر نمیشم.
الیزا وقتی برق چشمان تهیونگ رو دید ازش ترسید. شنیده بود که مردان در هنگام همچین موقعیت هایی تغییر میکنن ولی این دیگه واقعا ترسناک بود.
لبخندی زد گفت: نگران نباش پرنسس. من کارمو خوب بلدم. نیازی نیست بترسی. بهت قول میدم این برای آخرین بار نیست.
دختر بریده بریده و لرزان گفت: تهیونگ...
ولی توسط برخورد لباش با لبای تهیونگ حرفش خورده شد. تهیونگ میبوسید و این دفعه وحشیانه تر از همیشه اینکارو میکرد.آروم دوتا دستهای ظریف دختر رو گرفت و راهی برای تقلای دختر نذاشت: بهت قول میدم. پشیمون نمیشی.
الیزا وسوسه شده بود ولی نیاز به فکر بیشتر داشت. چشماشو و بست و وقتی چشماشو باز کرد تو تخت خودش بود.........
_ تهیونگ حالت خوبه؟
تهیونگ آروم تاری از موهای الیزا و به پشت گوشش سپرد و گفت: از این بهتر نمیشم.
الیزا وقتی برق چشمان تهیونگ رو دید ازش ترسید. شنیده بود که مردان در هنگام همچین موقعیت هایی تغییر میکنن ولی این دیگه واقعا ترسناک بود.
لبخندی زد گفت: نگران نباش پرنسس. من کارمو خوب بلدم. نیازی نیست بترسی. بهت قول میدم این برای آخرین بار نیست.
دختر بریده بریده و لرزان گفت: تهیونگ...
ولی توسط برخورد لباش با لبای تهیونگ حرفش خورده شد. تهیونگ میبوسید و این دفعه وحشیانه تر از همیشه اینکارو میکرد.آروم دوتا دستهای ظریف دختر رو گرفت و راهی برای تقلای دختر نذاشت: بهت قول میدم. پشیمون نمیشی.
الیزا وسوسه شده بود ولی نیاز به فکر بیشتر داشت. چشماشو و بست و وقتی چشماشو باز کرد تو تخت خودش بود.........
۷.۲k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.