فیک جدید همیشه! ᴬˡʷᵃʸˢ!
ا.ت: خسته شده بودمو و ب ساعت نگاه میکردم
اهههههه پس چرا نمیاددددددد
من آ.تم و ۲۴ سالمه و با داداشم که اسمش کوک هست زندگی میکنم
مادر و پدرم طی یه اتفاق (ماشین از پرتگاه افتاد) فوت کردن که البته ماهم توی ماشین بودیم اما به طرز عجیبی زنده موندیم ووووو البته پدرم پلیس بود و پلیش ها خیلی شک کردن چون پدرم همیشه با سرعت مجاز میروند و خیلی عجیب بود که ماشین اینجوری از ارتفاع پایین افتاد
به خاطر همین خیلی تحقیق کردن اما چیزی دستگیرشون نشد و بعد از مدتی این قضیه بسته شد
البته چون پدر و مادر خیلی پولدار بودن به ما ارث زیادی رسید
خب بیاین از اینها بگذریم
تیک(صدای باز شدن در)
ا.ت: واییییییییییی کوک بلاخره اومدیییییی خسته شدم( خودشو پرت کرد تو بغلش*)
کوک:ا.ت الان حالم خوب نیست
ا.ت: چراااا؟؟
کوک: الان حوصله توضیح دادن ندارم
از بغلش اومدم پایین و اونم سریع رفت توی اتاقش
ا.ت:ایشششش اینهمه منتظر بودم بیاد این شد 😐💔
بعد رفتمو و گوشیمو گرفتمو و به جیمین زنگ زدم
جیمین رفیق صمیمی کوک بود و همیشه هرچی میشد از اون میپرسیدم تا بفهمم قضیه چیع
صدای ناشناس:الو؟
خب خب اینم فیک جدید
شرطا
۵۰ لایک
۱۵۰ کامنت
اهههههه پس چرا نمیاددددددد
من آ.تم و ۲۴ سالمه و با داداشم که اسمش کوک هست زندگی میکنم
مادر و پدرم طی یه اتفاق (ماشین از پرتگاه افتاد) فوت کردن که البته ماهم توی ماشین بودیم اما به طرز عجیبی زنده موندیم ووووو البته پدرم پلیس بود و پلیش ها خیلی شک کردن چون پدرم همیشه با سرعت مجاز میروند و خیلی عجیب بود که ماشین اینجوری از ارتفاع پایین افتاد
به خاطر همین خیلی تحقیق کردن اما چیزی دستگیرشون نشد و بعد از مدتی این قضیه بسته شد
البته چون پدر و مادر خیلی پولدار بودن به ما ارث زیادی رسید
خب بیاین از اینها بگذریم
تیک(صدای باز شدن در)
ا.ت: واییییییییییی کوک بلاخره اومدیییییی خسته شدم( خودشو پرت کرد تو بغلش*)
کوک:ا.ت الان حالم خوب نیست
ا.ت: چراااا؟؟
کوک: الان حوصله توضیح دادن ندارم
از بغلش اومدم پایین و اونم سریع رفت توی اتاقش
ا.ت:ایشششش اینهمه منتظر بودم بیاد این شد 😐💔
بعد رفتمو و گوشیمو گرفتمو و به جیمین زنگ زدم
جیمین رفیق صمیمی کوک بود و همیشه هرچی میشد از اون میپرسیدم تا بفهمم قضیه چیع
صدای ناشناس:الو؟
خب خب اینم فیک جدید
شرطا
۵۰ لایک
۱۵۰ کامنت
۲۱.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.