تک پارتی توکیو ریونجرز
تک پارتی توکیو ریونجرز
اگه بری خونشون
مایکی:
میشینه کنارتو عکسای بچگی اما رو نشونت میده و امام چون تو دوستشی خجالت میکشه و میدوه دنبال مایکی... توهم مجبوری بری دنبالشونو جلو امارو بگیری تا مایکی رو نکشه.... خلاصه کل خونه رو میچرخینو اخر اما به هدفش نمیرسه.... تو اتاق مایکی میشینین وتا اما رف نوشیدنی برات بیاره مایکی از فرصت استفاده کردو بهت اعتراف کرد
دراکن:
ناراحت نشی ها ولی بشم رو اما کراشع
چیفویو:
یکم خجالتیع.. سعی میکنه وقتی هستی همه چی خوب پیش بره... تو هم چون دیدی چیفو یکم معذبه خودت بهش اعتراف میکنی و اونم موبوستت
(بچم چقد پاکه)
میتسویا:
همه چی برات میاره کنارت میشینه... چون سلیقت تو مد خوبه ازت برای طراحی لباسا کمک میخواد... وقتی میبینه تو سرت با اون گرمه میاد جلو صورتتو میبوستت.. وقتی جدا شدین بهت اعتراف میکنه اما یکم خجالت میکشید بهت بگه چون شما فقط دوستش بودین
باجی:
زمانی دعوتت میکنه که کسی خونه نباشه...
وقتی یه فرصت پیدا کرد دستاتو بالا سرت قفل میکنه.. درازت میکنه رو مبلو روت خیمه میزنه... صورتشو خیلی نزدیکت میکنه جوری که صدای نفساش رو میشنوی.. اول خیلی اروم دم گوشت میگه دوست دارم بعد یه بوسه وحشی ازت میگیره... وقتی جدا شدین دیدی لبات کامل کبود شدو باجی که از روت بلند شد پریدی بغلشو خوابت برد اونم گذاشتت رو تختشو کنارت خوابید تا فردا باهم برید مدرسه
_______________________________________________
چالش:
با این حساب کی رو انتخاب میکردی؟
خودم: باجی
اگه بری خونشون
مایکی:
میشینه کنارتو عکسای بچگی اما رو نشونت میده و امام چون تو دوستشی خجالت میکشه و میدوه دنبال مایکی... توهم مجبوری بری دنبالشونو جلو امارو بگیری تا مایکی رو نکشه.... خلاصه کل خونه رو میچرخینو اخر اما به هدفش نمیرسه.... تو اتاق مایکی میشینین وتا اما رف نوشیدنی برات بیاره مایکی از فرصت استفاده کردو بهت اعتراف کرد
دراکن:
ناراحت نشی ها ولی بشم رو اما کراشع
چیفویو:
یکم خجالتیع.. سعی میکنه وقتی هستی همه چی خوب پیش بره... تو هم چون دیدی چیفو یکم معذبه خودت بهش اعتراف میکنی و اونم موبوستت
(بچم چقد پاکه)
میتسویا:
همه چی برات میاره کنارت میشینه... چون سلیقت تو مد خوبه ازت برای طراحی لباسا کمک میخواد... وقتی میبینه تو سرت با اون گرمه میاد جلو صورتتو میبوستت.. وقتی جدا شدین بهت اعتراف میکنه اما یکم خجالت میکشید بهت بگه چون شما فقط دوستش بودین
باجی:
زمانی دعوتت میکنه که کسی خونه نباشه...
وقتی یه فرصت پیدا کرد دستاتو بالا سرت قفل میکنه.. درازت میکنه رو مبلو روت خیمه میزنه... صورتشو خیلی نزدیکت میکنه جوری که صدای نفساش رو میشنوی.. اول خیلی اروم دم گوشت میگه دوست دارم بعد یه بوسه وحشی ازت میگیره... وقتی جدا شدین دیدی لبات کامل کبود شدو باجی که از روت بلند شد پریدی بغلشو خوابت برد اونم گذاشتت رو تختشو کنارت خوابید تا فردا باهم برید مدرسه
_______________________________________________
چالش:
با این حساب کی رو انتخاب میکردی؟
خودم: باجی
۶.۳k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.