part 14
از وقتی که وارد اتاق شده بودن،تهیونگ حتی یه بار هم بهش نگاه نکرده بود و جونگکوک،نگران و عصبی،فقط با انگشتاش بازی میکرد.
دلش طاقت نیاورد و عزمش رو جزم کرد و به طرف تهیونگ که روی تختش نشسته بود رفت.کنار پایهی تخت ایستاد_چرا اونکارو کردی؟
تهیونگ نه بهش نگاه کرد و نه جوابی داد.جونگکوک ادامه داد_منو از دست اون مرد هیز نجات دادی تا بهم تجاوز نکنه یا خودت بهم چشم داری؟
جیمین که بالای تخت تهیونگ،روی تخت خودش نشسته بود،با کنجکاوی اخماش رو توی هم برد.
تهیونگ پوزخندی زد و بهش نگاه کرد_چرا انقدر شلوغش میکنی؟من واسه جبران فقط یه بوس ازت گرفتم
جونگکوک کمی اخماش رو توی هم برد_ولی باید ازم اجازه میگرفتی!(بچهی اسکل کیوت)
تهیونگ سری تکون داد_دفعه بعدی میپرسم
و بعد به تاج تختش تکیه داد.
جونگکوک با چشمای گرد شده از تعجب نگاهش کرد ولی وقتی دید دیگه نمیتونه حرفی بزنه،تندتند به سمت آشپزخونه رفت و دور از چشم همه چشمغرهای رفت. [یعنی واقعا فقط به خاطر جبران بود؟!]
جیمین از تخت پایین اومد و روبهروی تهیونگ نشست_تهیونگ؟!
تهیونگ،کلافه چشماشو ازش گرفت_خفهشو جیمین
اما جیمین ابرو بالا انداخت_تو اون پسر رو بوسیدی؟...میتونم بدونم چرا؟!
_نه نمی تونی
جیمین تکخندی زد_باورم نمیشه..رئیسمون از یکی خوشش اومده
تهیونگ پوزخندی زد_از کجا میدونی یه هوس نیست؟
جیمین شونهای بالا انداخت_خب حسم میگه
تهیونگ،مفتخر سری تکون داد_خوب منو میشناسی...و البته این یکم وحشتناکه
جیمین خندید و دست به سینه شد_میدونی که میتونم کمکت کنم..کاری میکنم پسره قبول کنه
_لازم نیست
لبخند کجی زد_اون همین الانم دلشو بهم باخته جیم
~~
خودش رو زیر پتو مچاله کرد و دستی به لباش کشید.اون صحنه از یادش نمیرفت!
رئیس اونجا اونو بوسیده بود؟آخه چرا؟!
خب خودش که گفت واسه جبران بوده مگه نه؟
لبهاشو به داخل دهنش کشید؛پس طعم لبای مرد رو حس کرده بود؟البته نه چون همراهی نکرده بود اما حداقل تونست عطر سیگار خوشبوش رو از نزدیک استشمام کنه
[ کاش میشد منم به لبای گرمش مک بزنم... ]
دلش طاقت نیاورد و عزمش رو جزم کرد و به طرف تهیونگ که روی تختش نشسته بود رفت.کنار پایهی تخت ایستاد_چرا اونکارو کردی؟
تهیونگ نه بهش نگاه کرد و نه جوابی داد.جونگکوک ادامه داد_منو از دست اون مرد هیز نجات دادی تا بهم تجاوز نکنه یا خودت بهم چشم داری؟
جیمین که بالای تخت تهیونگ،روی تخت خودش نشسته بود،با کنجکاوی اخماش رو توی هم برد.
تهیونگ پوزخندی زد و بهش نگاه کرد_چرا انقدر شلوغش میکنی؟من واسه جبران فقط یه بوس ازت گرفتم
جونگکوک کمی اخماش رو توی هم برد_ولی باید ازم اجازه میگرفتی!(بچهی اسکل کیوت)
تهیونگ سری تکون داد_دفعه بعدی میپرسم
و بعد به تاج تختش تکیه داد.
جونگکوک با چشمای گرد شده از تعجب نگاهش کرد ولی وقتی دید دیگه نمیتونه حرفی بزنه،تندتند به سمت آشپزخونه رفت و دور از چشم همه چشمغرهای رفت. [یعنی واقعا فقط به خاطر جبران بود؟!]
جیمین از تخت پایین اومد و روبهروی تهیونگ نشست_تهیونگ؟!
تهیونگ،کلافه چشماشو ازش گرفت_خفهشو جیمین
اما جیمین ابرو بالا انداخت_تو اون پسر رو بوسیدی؟...میتونم بدونم چرا؟!
_نه نمی تونی
جیمین تکخندی زد_باورم نمیشه..رئیسمون از یکی خوشش اومده
تهیونگ پوزخندی زد_از کجا میدونی یه هوس نیست؟
جیمین شونهای بالا انداخت_خب حسم میگه
تهیونگ،مفتخر سری تکون داد_خوب منو میشناسی...و البته این یکم وحشتناکه
جیمین خندید و دست به سینه شد_میدونی که میتونم کمکت کنم..کاری میکنم پسره قبول کنه
_لازم نیست
لبخند کجی زد_اون همین الانم دلشو بهم باخته جیم
~~
خودش رو زیر پتو مچاله کرد و دستی به لباش کشید.اون صحنه از یادش نمیرفت!
رئیس اونجا اونو بوسیده بود؟آخه چرا؟!
خب خودش که گفت واسه جبران بوده مگه نه؟
لبهاشو به داخل دهنش کشید؛پس طعم لبای مرد رو حس کرده بود؟البته نه چون همراهی نکرده بود اما حداقل تونست عطر سیگار خوشبوش رو از نزدیک استشمام کنه
[ کاش میشد منم به لبای گرمش مک بزنم... ]
۲۷۵
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.