فیک جونگ کوک پارت ۶۵ (معشوقه) فصل۲
کوک: پس میخواستی الان لخt باشی که باهم بریم حموم؟
ا.ت: نهههههه چی میگییییی
کوک: خیالت راحت وقتی خواب بودی حمومت کردم😁
ا.ت: چییییییی
کوک: به همه جات هم دست زدم(نیشخند)
ا.ت: کوفتتتتتت پسره ی منحرففففف
کوک: الان شدم پسره ی منحرف؟دیشب که دdی جونت بودم!
ا.ت:بیخیال کوکی bوس میخوام..
آروم اومد سمتم..دستامو دور گردنش حلقه کردم و آروم bوسیدمش..
ا.ت: کوک چرا این چند وقت باهام اینطور رفتار میکردی؟..چرا تظاهر کردی که مردی؟..چرا میگفتی منو نمیشناسی؟
کوک: من هنوزم تورو یادم نمیاد..
ا.ت: منظورت چیه؟
کوک: خب..بعدا برات توضیح میدم..
بعد اومد نزدیک گوشم و گفت..
کوک: ولی یادت نره دیشب چی گفتی..اگه تهیونگ حرفتو تایید نکنه برات بد میشه بیب..
ا.ت: باشه..ولی تو هم قول بده اگه حرفمو تایید کرد..دیگه بهم نگی هرzه..
کوک: باشه هرzه کوچولو..
ا.ت: دوباره شروع کردیییییی
کوک: باشه ببخش پرنسس کوچولو(خنده)..آخیشششش
ا.ت: از چی راحت شدی؟
کوک: دیگه میتونم مثل قبل با ماسک تو خونه باشم..
ا.ت: آره راست میگیا..میگم..اممم..چیزه..
کوک: چیه؟
ا.ت: الان دیگه میشه برم دانشگاه و باشگاه؟
کوک: نچ..
ا.ت: چرا؟(بغض)
کوک: چون من نمیخوام با پسرای دیگه در ارتباط باشی..
ا.ت: پس تو هم نمیشه مافیا باشی..
کوک: چرا؟
ا.ت: چون میا یه دختره..
کوک: مطمئنی که اون یه دختره؟(پوزخند)..اون یه هرzه ی تمام عیاره.. چطور ممکنه که هنوز دختر باشه؟
ا.ت: راستی میا چی شد؟
کوک: عااااا راست میگی..میا رو کلا فراموش کرده بودم..باید درباره ی ماموریت از تهیونگ بپرسم
یه دفعه راه افتاد سمت در
ا.ت: پس من چی؟
کوک: عااا ببخشید تورو یادم رفت
اومد سمتم و منو براید استایل bغل کرد و رفت سر میز صبحونه..منو گذاشت روی پاهاش..یه لقمه خودش میخورد یه لقمه هم داخل دهن میذاشت..
ا.ت: میشه منم بزارم دهن تو؟
کوک: نه
ا.ت: چراااا؟
کوک: چون دستات کثیفه..
ا.ت: ایشششش..دستام به این تمیزییی
یه دفعه دستامو گرفت و کف دستامو bوسید..محکم دستامو کشیدم..
ا.ت: مگه نمیگی من دستام کثیفه؟
کوک: شوخی کردم
ا.ت: پس میشه؟
کوک: آره بیب
آروم یه لقمه داخل دهنش کردم یهو مچ دستمو گرفت..لقمه رو قورت داد و یهو انگشتمو کرد داخل دهن و مک میزد😐
ا.ت: وات د فاک..چیکار میکنیییی
انگشتمو درآورد و گفت
کوک: غذا میخورم
ا.ت: مگه من غذامممم
کوک: آره تو غذای منی.دیشب خیلی خوشمزه بودی!
ا.ت: یااا تو هم همش بگو دیشب😐
کوک: خب چیکار کنم خوشمزه ای
بعد از اینکه صبحونمون رو خوردیم روی مبل رفتیم و فیلم میدیدم
ه.ت: میگم کوک تو کار نداری؟
کوک: چرا کار دارم
ا.ت: پس چرا پیش من موندی؟
کوک: منتظرم تهیونگ بیاد
ا.ت: آها..
چند ساعت گذشت.. تهیونگ هم اومد..بعد از اینکه کلی باهم حرف زدن کوک گفت
کوک: تهیونگ من و ا.ت قبلا رابطه داشتیم؟
تهیونگ: نه...
ا.ت: نهههههه چی میگییییی
کوک: خیالت راحت وقتی خواب بودی حمومت کردم😁
ا.ت: چییییییی
کوک: به همه جات هم دست زدم(نیشخند)
ا.ت: کوفتتتتتت پسره ی منحرففففف
کوک: الان شدم پسره ی منحرف؟دیشب که دdی جونت بودم!
ا.ت:بیخیال کوکی bوس میخوام..
آروم اومد سمتم..دستامو دور گردنش حلقه کردم و آروم bوسیدمش..
ا.ت: کوک چرا این چند وقت باهام اینطور رفتار میکردی؟..چرا تظاهر کردی که مردی؟..چرا میگفتی منو نمیشناسی؟
کوک: من هنوزم تورو یادم نمیاد..
ا.ت: منظورت چیه؟
کوک: خب..بعدا برات توضیح میدم..
بعد اومد نزدیک گوشم و گفت..
کوک: ولی یادت نره دیشب چی گفتی..اگه تهیونگ حرفتو تایید نکنه برات بد میشه بیب..
ا.ت: باشه..ولی تو هم قول بده اگه حرفمو تایید کرد..دیگه بهم نگی هرzه..
کوک: باشه هرzه کوچولو..
ا.ت: دوباره شروع کردیییییی
کوک: باشه ببخش پرنسس کوچولو(خنده)..آخیشششش
ا.ت: از چی راحت شدی؟
کوک: دیگه میتونم مثل قبل با ماسک تو خونه باشم..
ا.ت: آره راست میگیا..میگم..اممم..چیزه..
کوک: چیه؟
ا.ت: الان دیگه میشه برم دانشگاه و باشگاه؟
کوک: نچ..
ا.ت: چرا؟(بغض)
کوک: چون من نمیخوام با پسرای دیگه در ارتباط باشی..
ا.ت: پس تو هم نمیشه مافیا باشی..
کوک: چرا؟
ا.ت: چون میا یه دختره..
کوک: مطمئنی که اون یه دختره؟(پوزخند)..اون یه هرzه ی تمام عیاره.. چطور ممکنه که هنوز دختر باشه؟
ا.ت: راستی میا چی شد؟
کوک: عااااا راست میگی..میا رو کلا فراموش کرده بودم..باید درباره ی ماموریت از تهیونگ بپرسم
یه دفعه راه افتاد سمت در
ا.ت: پس من چی؟
کوک: عااا ببخشید تورو یادم رفت
اومد سمتم و منو براید استایل bغل کرد و رفت سر میز صبحونه..منو گذاشت روی پاهاش..یه لقمه خودش میخورد یه لقمه هم داخل دهن میذاشت..
ا.ت: میشه منم بزارم دهن تو؟
کوک: نه
ا.ت: چراااا؟
کوک: چون دستات کثیفه..
ا.ت: ایشششش..دستام به این تمیزییی
یه دفعه دستامو گرفت و کف دستامو bوسید..محکم دستامو کشیدم..
ا.ت: مگه نمیگی من دستام کثیفه؟
کوک: شوخی کردم
ا.ت: پس میشه؟
کوک: آره بیب
آروم یه لقمه داخل دهنش کردم یهو مچ دستمو گرفت..لقمه رو قورت داد و یهو انگشتمو کرد داخل دهن و مک میزد😐
ا.ت: وات د فاک..چیکار میکنیییی
انگشتمو درآورد و گفت
کوک: غذا میخورم
ا.ت: مگه من غذامممم
کوک: آره تو غذای منی.دیشب خیلی خوشمزه بودی!
ا.ت: یااا تو هم همش بگو دیشب😐
کوک: خب چیکار کنم خوشمزه ای
بعد از اینکه صبحونمون رو خوردیم روی مبل رفتیم و فیلم میدیدم
ه.ت: میگم کوک تو کار نداری؟
کوک: چرا کار دارم
ا.ت: پس چرا پیش من موندی؟
کوک: منتظرم تهیونگ بیاد
ا.ت: آها..
چند ساعت گذشت.. تهیونگ هم اومد..بعد از اینکه کلی باهم حرف زدن کوک گفت
کوک: تهیونگ من و ا.ت قبلا رابطه داشتیم؟
تهیونگ: نه...
۴.۰k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.