سرنخ(پارت۴)
سرنخ(پارت۴)
صبح شده بود و از شدت گریه چشمام قرمز شده بود و سرم درد میکرد در باز شد با فکر این که بابا و مامانن رفتم زیر پتو که در اتاقم باز شد از لای چشمام دیدم کارنه با اعصبانیت گفتم:هوی طویله نی همینطوری سرتو مینداری میای تو گاو
کارن با اخم وحشتناکی آمد جلو و گفت:آدمت میکنم
با حاضر جوابی گفتم فرشته ها آدم نمیشن
کارن:هه فرشته؟
-بله
کارن :چشات چرا قرمزه؟
بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:به تو چه
چونمو گرفت و و با خشونت گفت:یکبار دیگه جواب سر بالا به من بدی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدی؟
فهمیدی آخرو داد زد اگه آرسام قبل بودم جوابشو میدادم اما الان با ترس گفتم: باشه
کارن:باشه؟
-چشم
کارن:آفرین حالام وسایلمو جمع میکنی میای خونه من
-چرا؟
کارن:چون مامان و بابا رفتن اندونزی دلوینم برای کارا طلاقش میره آمریکا پیش ارسین و جنابعالي م پیش من میمونی تا مامان و بابا بیان
-اما
کارن:اما و اگر نداریم تا دو دقیقه دیگه پایینی
بعدم رفت بیرون پشت سرش ادا درآوردم پسره گوریل ایشششش شروع کردم به جمع کردن لباسم و با گرفتن گیتارم رفتم پایین کارن تا منو دید رفت پایین وقتی چمدونم رو پشت گذاشتم سوار ماشین شدم هدفونم رو گوشم گذاشتم و اهنگ
Bang Bang
Dua Lipa
گذاشتم
و وارد گپ دوستانمون شدم که تشکیل میشود از (ارمان،رادوین،ارتا،پارسا،راستین،نیما،ارمیتا،اران،ستایش،متین)
ارمان:آرسام زنده ای داداش؟
-یس
رادوین:چیشدش؟
قضیه رو براشون بازگو کردم
ستی(ستایش):پشمامممممم
راستین:شتتتت
اران:پس چرا الان زنده ای؟
ارمی(ارمیتا):موافقم
-زهرمار یه خدایی نکره ای چیزی
پارسا:خوب حالا یه سوال بود
ارتا:الان کجایی؟
-با این نره غول دارم میرم خونش
متین:از روان کننده استفادهکنین
-درد زهرمار کوفت
نیما:آرام باش خوب چیه راست گفت بچه
-زهرمار ولی جدی دیگه نمیخوام بهش فکر کنم
ارمان:هن؟چرا چرت میگی؟
پارسا:یعنی چی که میخوام فراموشش کنم تا اینجا امدی بقیشم برو داداش من
-آخه ۰۰
ستی:اخه نداره
اران:ما پشتتیم
رادوین:هرچی شه ما هستیم
راستین:هر کاری میخوای انجام بدی الان انجام بده شاید فردایی نباشه
-ممنون بچه ها:)
-ولی راستین منظورت چیه؟
راستین:منظورم اینه شاید فردایی نباشه الان که سر خری نیست سعی کن اغواش کنی امتحانش ظرر نداره
-یعنی عاشق اینم توی هرچیزی یه راه حلی داری
راستین:چاکریم
کارن:رسیدیم
صبح شده بود و از شدت گریه چشمام قرمز شده بود و سرم درد میکرد در باز شد با فکر این که بابا و مامانن رفتم زیر پتو که در اتاقم باز شد از لای چشمام دیدم کارنه با اعصبانیت گفتم:هوی طویله نی همینطوری سرتو مینداری میای تو گاو
کارن با اخم وحشتناکی آمد جلو و گفت:آدمت میکنم
با حاضر جوابی گفتم فرشته ها آدم نمیشن
کارن:هه فرشته؟
-بله
کارن :چشات چرا قرمزه؟
بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم:به تو چه
چونمو گرفت و و با خشونت گفت:یکبار دیگه جواب سر بالا به من بدی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدی؟
فهمیدی آخرو داد زد اگه آرسام قبل بودم جوابشو میدادم اما الان با ترس گفتم: باشه
کارن:باشه؟
-چشم
کارن:آفرین حالام وسایلمو جمع میکنی میای خونه من
-چرا؟
کارن:چون مامان و بابا رفتن اندونزی دلوینم برای کارا طلاقش میره آمریکا پیش ارسین و جنابعالي م پیش من میمونی تا مامان و بابا بیان
-اما
کارن:اما و اگر نداریم تا دو دقیقه دیگه پایینی
بعدم رفت بیرون پشت سرش ادا درآوردم پسره گوریل ایشششش شروع کردم به جمع کردن لباسم و با گرفتن گیتارم رفتم پایین کارن تا منو دید رفت پایین وقتی چمدونم رو پشت گذاشتم سوار ماشین شدم هدفونم رو گوشم گذاشتم و اهنگ
Bang Bang
Dua Lipa
گذاشتم
و وارد گپ دوستانمون شدم که تشکیل میشود از (ارمان،رادوین،ارتا،پارسا،راستین،نیما،ارمیتا،اران،ستایش،متین)
ارمان:آرسام زنده ای داداش؟
-یس
رادوین:چیشدش؟
قضیه رو براشون بازگو کردم
ستی(ستایش):پشمامممممم
راستین:شتتتت
اران:پس چرا الان زنده ای؟
ارمی(ارمیتا):موافقم
-زهرمار یه خدایی نکره ای چیزی
پارسا:خوب حالا یه سوال بود
ارتا:الان کجایی؟
-با این نره غول دارم میرم خونش
متین:از روان کننده استفادهکنین
-درد زهرمار کوفت
نیما:آرام باش خوب چیه راست گفت بچه
-زهرمار ولی جدی دیگه نمیخوام بهش فکر کنم
ارمان:هن؟چرا چرت میگی؟
پارسا:یعنی چی که میخوام فراموشش کنم تا اینجا امدی بقیشم برو داداش من
-آخه ۰۰
ستی:اخه نداره
اران:ما پشتتیم
رادوین:هرچی شه ما هستیم
راستین:هر کاری میخوای انجام بدی الان انجام بده شاید فردایی نباشه
-ممنون بچه ها:)
-ولی راستین منظورت چیه؟
راستین:منظورم اینه شاید فردایی نباشه الان که سر خری نیست سعی کن اغواش کنی امتحانش ظرر نداره
-یعنی عاشق اینم توی هرچیزی یه راه حلی داری
راستین:چاکریم
کارن:رسیدیم
۲.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.