لحظات احمقانه پارت ۴
مومو:چییییییی آخه مادرم خونهس
مایکی:خوب مادرم میخوا ببینت
مومو:براچیییی میخواد ببینتم
مایکی:فک کنم در خونهی
مومو:چیییییی
از زبون مومو:من لباسامو پوشیدم رفتم درو از روی مادره مایکی باز کردم و همون مقع مادر مایکی
مادر مایکی:سلام مومو
مومو:چیییی
مادر مایکی:اومدم دعوتت کنم به تولد پسر
مومو:واده فاک
مادر مایکی:چی گفتی
مومو:هیچی😑
مادر م:من برم خدافحافظ
از زبون مومو:منم گرفتم خوابیدم فردا صب بیدار شدم دیدم مایکی پیام داد
مایکی:تولدم ۱۵ دقیقه دیگس
مومو:باشه الان
از زبون مومو:رفتم تولدش همه چی خوردیم ساعت ۱۰ شب شد
مومو:من برم خونه
خوشت اومد بلایک
مایکی:خوب مادرم میخوا ببینت
مومو:براچیییی میخواد ببینتم
مایکی:فک کنم در خونهی
مومو:چیییییی
از زبون مومو:من لباسامو پوشیدم رفتم درو از روی مادره مایکی باز کردم و همون مقع مادر مایکی
مادر مایکی:سلام مومو
مومو:چیییی
مادر مایکی:اومدم دعوتت کنم به تولد پسر
مومو:واده فاک
مادر مایکی:چی گفتی
مومو:هیچی😑
مادر م:من برم خدافحافظ
از زبون مومو:منم گرفتم خوابیدم فردا صب بیدار شدم دیدم مایکی پیام داد
مایکی:تولدم ۱۵ دقیقه دیگس
مومو:باشه الان
از زبون مومو:رفتم تولدش همه چی خوردیم ساعت ۱۰ شب شد
مومو:من برم خونه
خوشت اومد بلایک
۱.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.