پارت ۱۹ (گزارش نکن)
جیمین: اوکی بریم
جیمین
سه ساعت گذش بورام خیلی وسایل گرفته بود و بازم میخواس بگیره از اینکه قبول کردم پشیمونم منم یکم لباس گرفته بودم
بورام: من خسته شدم بیاین بریمممم
لینا : صب کن کیفمو بیارم
لینا
رفتم کیفمو اوردم و خواستم برم بیرون
افتادم که بورام با صدای بلند میخندید
اومد خواس کمکم کنه خودشم افتاد
جیمین فق نگاه میکرد
جیمین: هوفف خیلی رو مخین واقعا من میرم
بورام : هی صب کن باهم میریم
لینا: بلند شو بریم دنبالش
بورام : باشههه
لینا: جیمین
جیمین: هوم
لینا: تو عاشق بورامی؟؟(اروم)
جیمین: چی داری میگی اون فق دوستمه
لینا : خنده*
جیمین: دیوونه
بورام : با منم حرف بزنید خببب
جیمین : چی بگیم ؟؟
بورام : هرچیی
جیمین
سه ساعت گذش بورام خیلی وسایل گرفته بود و بازم میخواس بگیره از اینکه قبول کردم پشیمونم منم یکم لباس گرفته بودم
بورام: من خسته شدم بیاین بریمممم
لینا : صب کن کیفمو بیارم
لینا
رفتم کیفمو اوردم و خواستم برم بیرون
افتادم که بورام با صدای بلند میخندید
اومد خواس کمکم کنه خودشم افتاد
جیمین فق نگاه میکرد
جیمین: هوفف خیلی رو مخین واقعا من میرم
بورام : هی صب کن باهم میریم
لینا: بلند شو بریم دنبالش
بورام : باشههه
لینا: جیمین
جیمین: هوم
لینا: تو عاشق بورامی؟؟(اروم)
جیمین: چی داری میگی اون فق دوستمه
لینا : خنده*
جیمین: دیوونه
بورام : با منم حرف بزنید خببب
جیمین : چی بگیم ؟؟
بورام : هرچیی
۵.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.