فیک مدرسه ی من
فیک مدرسه ی من
پارت ۶
ویو شوگا
ات افتاد روم جلوی همه خیلی خجالت آور بود ولی یه دقیقه چشم تو چشم شدیم چشماش خیلی خوشگل بود ..نه بابا چی دارم میگم
شوگا:ن..نمیخوای بلند شی
ات:ها...چی ...ا.اها
از روش بلند شدم سریع رفتن توی اتاقم وای این چی بود ولی وقتی که چشم تو چشم شدیم زیبایی ها بیشتر معلوم شد ..چی دارم میگماون کجاش زیباعه
با همین فکرا خوابم بردن
پرش زمانی.. شام
ویو ات با صدای یکی بیدار شدم میگفت میخوای چقدر بخوابی دختر
اجوما:بلند شو دیگه میخوای چقدر بخوابی بسا شام ناهارم که نخوردی همش خواب بودی
ات:باشه.....بیدار شدم
یعنی از صبح تا الان خواب بودم
سریع بلند شدم رفتم پایین شام رو که خوردم رفتم بالا باید میخوابیدم چون فردا مدرسه داشتم باید میرفتم مدرسه ی جدید با لیا مریم اون مدرسه
چند مین بعد
هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
افتادم یاد صبح که افتادم روی شوگا
هی داشتم به اون ماجرا فکر میکردم که خوابم برد
صبح ویو ات
صبح باصدای کنجشگا بیدارم شدم ....دروغ گفتم دستشویی داشتم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم لباس مدرسه رو پوشیدم رفتم پایین چون دیر بیدار شدم عجله داشتم سریع اومدم پایین یه لقمه گرفتم
ات:خدافظ
م.ا:حداقل یکم بیشتر میخوردی
ات:نه....نازی نبود کافی بود من رفتم
م.ا:به سلامت
به سمت ماشین رفتم اولین باره راننده شخصی دارم حتما آدرس مدرسه رو میدونه در ماشین رو باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم اپن اینجا چیکار میکرد ......
ببخشید دوروز نبودم نتم تموم شده بود امروز خریدم
لباس آت برای مدرسه رو هم پست بعد میزارم
پارت ۶
ویو شوگا
ات افتاد روم جلوی همه خیلی خجالت آور بود ولی یه دقیقه چشم تو چشم شدیم چشماش خیلی خوشگل بود ..نه بابا چی دارم میگم
شوگا:ن..نمیخوای بلند شی
ات:ها...چی ...ا.اها
از روش بلند شدم سریع رفتن توی اتاقم وای این چی بود ولی وقتی که چشم تو چشم شدیم زیبایی ها بیشتر معلوم شد ..چی دارم میگماون کجاش زیباعه
با همین فکرا خوابم بردن
پرش زمانی.. شام
ویو ات با صدای یکی بیدار شدم میگفت میخوای چقدر بخوابی دختر
اجوما:بلند شو دیگه میخوای چقدر بخوابی بسا شام ناهارم که نخوردی همش خواب بودی
ات:باشه.....بیدار شدم
یعنی از صبح تا الان خواب بودم
سریع بلند شدم رفتم پایین شام رو که خوردم رفتم بالا باید میخوابیدم چون فردا مدرسه داشتم باید میرفتم مدرسه ی جدید با لیا مریم اون مدرسه
چند مین بعد
هرکاری میکردم خوابم نمیبرد
افتادم یاد صبح که افتادم روی شوگا
هی داشتم به اون ماجرا فکر میکردم که خوابم برد
صبح ویو ات
صبح باصدای کنجشگا بیدارم شدم ....دروغ گفتم دستشویی داشتم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم لباس مدرسه رو پوشیدم رفتم پایین چون دیر بیدار شدم عجله داشتم سریع اومدم پایین یه لقمه گرفتم
ات:خدافظ
م.ا:حداقل یکم بیشتر میخوردی
ات:نه....نازی نبود کافی بود من رفتم
م.ا:به سلامت
به سمت ماشین رفتم اولین باره راننده شخصی دارم حتما آدرس مدرسه رو میدونه در ماشین رو باز کردم با چیزی که دیدم شوکه شدم اپن اینجا چیکار میکرد ......
ببخشید دوروز نبودم نتم تموم شده بود امروز خریدم
لباس آت برای مدرسه رو هم پست بعد میزارم
۶.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.