عشق قرار دادی پارت ۴۲
ویو لیا
پاهام سست شد سرم گیج رفت نفسم بند اومد هانا و مامانم دستمو گرفته بودن و هانا بهم میگفت : لیا خودتو نباز هنوز هیچی معلوم نیست تروخدا
م.ل : دخترم نفس عمیق بکش تروخدا
سونا پیش مامان جیمین که از حال رفته بود
کم کم دیگه حس افتادن کردم من دیگه توحال خودم نبودم
ویو هانا
لیا بیهوش شد افتاد تو بغل مامانش من زنگ زدم جونگ کوک بیاد ده دقیقه گذشت جونگ کوک و تهیونگ و ب.ل با ب.ج اومدن ب.ج رفت سمت م.ج و براید استایل به آغوش کشیدش و سمت ماشین رفت ب.ل هم لیارو به اغوش کشید و سمت ماشین رفت
م.ل تنها مونده بود که
م.ل : تروخدا منم ببرید پیش دخترم ( با گریه )
که تهیونگو کوک دوییدن سمتش و بلندش کردن و همه راهیه بیمارستان شدیم
پشت درای بیمارستان مثل اواره ها بودیم ای خدا تقدیرت برای اینا چی بود ؟
که در اتاق باز شد و دکتر اومد
ب.ل : اقای دکتر دخترم چطوره ؟
دکتر : خانم هوانگ خانم پارک هردو سکته قلبی رو گذروندن که م.ل صدای جیغش رفت بالا هانا تعادلشو از دست داد داشت میوفتاد که کوک گرفتش سونا هم صدای گریش رفت بالا
دکتر : براشون دعا کنید هر لحظه ممکنه هردو به کما برن
اهااای عشق کجاییی که به بعضی ها اونقری احترام میزاری و بعضیارم زجر میدی کجایی که باعث زندگانیه بعضیا میشی و باعث مرگ بعضیا کجایی که بعضیارو میخندونی و بعضیارو به گریه میندازی کجایی که بعضیارو بیدار میکنی و بعضیا رو خواب ببنین تو چه راستی بزرگی هستیو چه دروغ بزرگی هستی ببین که همه انسان ها رامت میشن و تو چه چه جوری اونارو عذاب میدی
پایان فصل اول
پاهام سست شد سرم گیج رفت نفسم بند اومد هانا و مامانم دستمو گرفته بودن و هانا بهم میگفت : لیا خودتو نباز هنوز هیچی معلوم نیست تروخدا
م.ل : دخترم نفس عمیق بکش تروخدا
سونا پیش مامان جیمین که از حال رفته بود
کم کم دیگه حس افتادن کردم من دیگه توحال خودم نبودم
ویو هانا
لیا بیهوش شد افتاد تو بغل مامانش من زنگ زدم جونگ کوک بیاد ده دقیقه گذشت جونگ کوک و تهیونگ و ب.ل با ب.ج اومدن ب.ج رفت سمت م.ج و براید استایل به آغوش کشیدش و سمت ماشین رفت ب.ل هم لیارو به اغوش کشید و سمت ماشین رفت
م.ل تنها مونده بود که
م.ل : تروخدا منم ببرید پیش دخترم ( با گریه )
که تهیونگو کوک دوییدن سمتش و بلندش کردن و همه راهیه بیمارستان شدیم
پشت درای بیمارستان مثل اواره ها بودیم ای خدا تقدیرت برای اینا چی بود ؟
که در اتاق باز شد و دکتر اومد
ب.ل : اقای دکتر دخترم چطوره ؟
دکتر : خانم هوانگ خانم پارک هردو سکته قلبی رو گذروندن که م.ل صدای جیغش رفت بالا هانا تعادلشو از دست داد داشت میوفتاد که کوک گرفتش سونا هم صدای گریش رفت بالا
دکتر : براشون دعا کنید هر لحظه ممکنه هردو به کما برن
اهااای عشق کجاییی که به بعضی ها اونقری احترام میزاری و بعضیارم زجر میدی کجایی که باعث زندگانیه بعضیا میشی و باعث مرگ بعضیا کجایی که بعضیارو میخندونی و بعضیارو به گریه میندازی کجایی که بعضیارو بیدار میکنی و بعضیا رو خواب ببنین تو چه راستی بزرگی هستیو چه دروغ بزرگی هستی ببین که همه انسان ها رامت میشن و تو چه چه جوری اونارو عذاب میدی
پایان فصل اول
۲.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.