پارت ۲۷
بنیامین: یعنی چی؟
لارا: ات...
بنیامین: ات چی لارا بگو دیگههه
پایان فلش بک این دوتا و فلش بک میزنیم به اون دوتا مرغ عاشقمون یعنی ات و کوک
ویو ات
جونگکوک یه دو ساعتی بود که از سر کارش برگشته بود یعنی اینطور که اجوما گفته بود چون من مدرسه بودم و تازه رسیدم منم خسته بودم رفتم اتاقم دیدم کوک خواب بود رفتم یه دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم پیش کوک دراز کشیدم و هی روی زاویه فکشو بوسه های کوتاه میزاشتم اما معلوم بود انقدر خسته بود که بیدار نمی شد منم خودمو یه جوری توی بغلش جا دادم و خوابیدم
دو ساعت بعد
کوک: از خواب بیدار شدم دیدم ات توی بغلم مثل یه جوجه خوابیده هی داشتم با موهای فرفریش بازی میکردم یه بوسه روی گردنش گذاشتم که بیدار شد
ات: آقای جئون خوابالو حال شما؟خسته نباشید
کوک: مرسی خانم خوابالو
ات: تو ۴ساعت خوابیدی بعد به منی که ۲ ساعت خوابیدم تیکه میندازی؟
کوک: ۴ساعتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟؟
ات: بله معلومه خیلی خسته بودی خب دیگه بیا بریم پایین بدو
کوک: باشه بریم
ات و کوک رفتن پایین که همه ی اعضای جئون نشسته بودن به هم سلام کردن و نشستن
سوجون: خب ات دخترم نمیخوای برامون یه نوه بیاری؟
کوک: آره بابا میخوایم
سوجون: پسرم با ات بودم مگه تو اتی؟
کوک: خب بابا جون ات به تنهایی که نمیتونه بچه بیاره به همکاری منو اون بستگی داره
ات: جونگکوووووکککککککک
کوک: ببخشید گوه خوردم
ات: بابا جون راستش من عاشق بچه ام مخصوصا اگه یه پسر ناز باشه اما تصمیم دارم تا وقتی که ۱۸ سالم نشده بچه دار نشم
سوجون: باشه دخترم اتفاقا چیزی هم تا ۱۸ سالگیت نمونده
هلنا: اتم معلومه مثل من پسر دوست داره
ات: بله خیلی دوست دارم🙈🤏
کوک: اما من دختر میخوامممم
ات: خب دخترم میاریم
کوک: پس دوتا دختر دوتا پسر
ات: کوک مگه میخوای جوجه کشی کنی ۴تا بچه چه خبره درسته بچه دوست دارم اما نه انقدررر
کوک: پوفففففف
داشتن همینطوری باهم خانوادگی حرف میزدن که یهو صدای در خونه اومد و اجوما درو باز کرد بنیامین و لارا بودن رفتن داخل که
بنیامین : سلام ات اومدم باهات حرف بزنم با لارا
ات: ماماننن (پرید بغلش )
لارا: دخترم
بنیامین : ات باید تنها منو تو و مادرت صحبت کنیم
ات: باشه بریم اتاقم بیاید
رفتن که
بنیامین: ات من میخوام یه چیزی رو بگم که سالها نمی دونستی و منم اینو نمیدونستم و تازه امروز مادرت بهم گفت
ات: چی هست حالا بگو
بنیامین: ات تو.....
خماریییی
دوستان شرط نمی زارم اما جان جدتون حمایت کنید جدی انرژی میگیرم از حمایتاتون
لارا: ات...
بنیامین: ات چی لارا بگو دیگههه
پایان فلش بک این دوتا و فلش بک میزنیم به اون دوتا مرغ عاشقمون یعنی ات و کوک
ویو ات
جونگکوک یه دو ساعتی بود که از سر کارش برگشته بود یعنی اینطور که اجوما گفته بود چون من مدرسه بودم و تازه رسیدم منم خسته بودم رفتم اتاقم دیدم کوک خواب بود رفتم یه دوش گرفتم اومدم موهامو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم پیش کوک دراز کشیدم و هی روی زاویه فکشو بوسه های کوتاه میزاشتم اما معلوم بود انقدر خسته بود که بیدار نمی شد منم خودمو یه جوری توی بغلش جا دادم و خوابیدم
دو ساعت بعد
کوک: از خواب بیدار شدم دیدم ات توی بغلم مثل یه جوجه خوابیده هی داشتم با موهای فرفریش بازی میکردم یه بوسه روی گردنش گذاشتم که بیدار شد
ات: آقای جئون خوابالو حال شما؟خسته نباشید
کوک: مرسی خانم خوابالو
ات: تو ۴ساعت خوابیدی بعد به منی که ۲ ساعت خوابیدم تیکه میندازی؟
کوک: ۴ساعتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟؟
ات: بله معلومه خیلی خسته بودی خب دیگه بیا بریم پایین بدو
کوک: باشه بریم
ات و کوک رفتن پایین که همه ی اعضای جئون نشسته بودن به هم سلام کردن و نشستن
سوجون: خب ات دخترم نمیخوای برامون یه نوه بیاری؟
کوک: آره بابا میخوایم
سوجون: پسرم با ات بودم مگه تو اتی؟
کوک: خب بابا جون ات به تنهایی که نمیتونه بچه بیاره به همکاری منو اون بستگی داره
ات: جونگکوووووکککککککک
کوک: ببخشید گوه خوردم
ات: بابا جون راستش من عاشق بچه ام مخصوصا اگه یه پسر ناز باشه اما تصمیم دارم تا وقتی که ۱۸ سالم نشده بچه دار نشم
سوجون: باشه دخترم اتفاقا چیزی هم تا ۱۸ سالگیت نمونده
هلنا: اتم معلومه مثل من پسر دوست داره
ات: بله خیلی دوست دارم🙈🤏
کوک: اما من دختر میخوامممم
ات: خب دخترم میاریم
کوک: پس دوتا دختر دوتا پسر
ات: کوک مگه میخوای جوجه کشی کنی ۴تا بچه چه خبره درسته بچه دوست دارم اما نه انقدررر
کوک: پوفففففف
داشتن همینطوری باهم خانوادگی حرف میزدن که یهو صدای در خونه اومد و اجوما درو باز کرد بنیامین و لارا بودن رفتن داخل که
بنیامین : سلام ات اومدم باهات حرف بزنم با لارا
ات: ماماننن (پرید بغلش )
لارا: دخترم
بنیامین : ات باید تنها منو تو و مادرت صحبت کنیم
ات: باشه بریم اتاقم بیاید
رفتن که
بنیامین: ات من میخوام یه چیزی رو بگم که سالها نمی دونستی و منم اینو نمیدونستم و تازه امروز مادرت بهم گفت
ات: چی هست حالا بگو
بنیامین: ات تو.....
خماریییی
دوستان شرط نمی زارم اما جان جدتون حمایت کنید جدی انرژی میگیرم از حمایتاتون
۹.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.