فیک جونگ کوک پارت ۹
💜ᗷTS⟭⟬💜
پارت 9
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
کوک خودش تنها میخواست بره که وقتی از خونه ش رفت بیرون و میخواست سوار ماشین بشه یهو ا/ت رو دید که دنبال تاکسی میگرده..
ا/ت : تاکسی ....میرید؟
تاکسی : نه خانم خوشگله ولی خونه م میبرمت😈
کوک : هی مرتیکه با کی بودی
.
.
.
.
مرده از ترس به خودش... کرد و رفت
ا/ت : مرسی کوک
کوک: خواهش میکنم ، ا/ت کجا میخوای بری
ا/ت : راستش من فن ساین شرکت کردم و میخوام برم اونجا
کوک : چه تصادفی پس بیا باهم بریم
ا/ت : نه مزاحم نمیشم
نویسنده : ا/ت لطفا ... نخور😐😐 ما آرزومونه کوک رو از ۱۰۰ متری ببینیم اونوقت این😶😶
کوک : ا/ت مزاحم چی ، چی میگی سوارشو من میبرمت
ا/ت : باشه ممنون
داستان از دید نویسنده🤣 :
ا/ت سوار ماشین کوکی شد و کوک هم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد به سمت فن ساین😍
داخل راه لونا به ا/ت زنگ زد و گفت امشب ا/ت نیاد خونه !
نویسنده : پشمای خودم ریخت🤣
از دید هممون:
ا/ت : چی ؟ لونا مزخرف نگو چرا نیام خونه؟
لونا الو ، الو ،الو لوناااا
کوک : چیشده ا/ت ؟
ا/ت : لونا زنگ زد و گفت که امشب خونه نیا😶
کوک : چرا ؟ اتفاقی افتاده ؟
ا/ت : نمیدونم
ا/ت : عه داره زنگ میزنه ، الو لونا
چرا نیام خونه چیشده؟
لونا : ببین من دوست پسر دارم یه امشب رو لطفا بزار ما باهم....😈 منحرفا🤣🤣
ا/ت : بخاطر دوست پسرت من نباید بیام خونه؟؟؟؟
لونا : ا/ت اومدی در رو باز نمیکنم ، گفته باشم بدونی
ا/ت : لونا من امشب نیام خونه کجا برم ؟
.
.
.
یهو کوک گوشی رو از ا/ت گرفت و قطع کرد.....
ا/ت : یاااا کوک چیکار میکنی؟
کوک : امشب بیا پیش من 😈
ا/ت : چرا اونجوری نگام میکنی راجب من چی فکر کردی؟
کوک : راستش راجبت فکر کردم که دختر پاکی هستی و امشب اگر اومدی پیشم بهم ت.ج.ا.و.ز نمیکنی
اما نه اینطور که معلومه خیلی منحرفی🤣
ا/ت : کوک من تو رو میکشم
کوک : دو روز نیست آشنا شدیم میخوای بکشیم؟
ا/ت : تو دو روز باهام آشنا شدی من ۶ سال باهات آشنا م
کوک : من ۶ سال پیش چند سالم بود؟
ا/ت : اااا کوک الان که دیگه خفت کنم
رسیدن به فن ساین پیاده شدن
و طبق قانون ها نسبت به شماره ای که به آرمی ها میدن میرن و با اعضا حرف میزنن
نوبت ا/ت شد
با اعضا حرف زدن و رسید به کوک
ا/ت : کوک اینجا رو امضا کن لطفا میدونی من از اول که آرمی شدم خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمت الان هم آرزو م برآورده شد😍😍
کوک : منم دوست دارم آرمی های ایرانی رو ببینم🥰
.
.
ا/ت میخواست بره که یهووو صدای یه زنگ رو شنید و برگشت دید که.......
ادامه دارد................
پارت 9
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
کوک خودش تنها میخواست بره که وقتی از خونه ش رفت بیرون و میخواست سوار ماشین بشه یهو ا/ت رو دید که دنبال تاکسی میگرده..
ا/ت : تاکسی ....میرید؟
تاکسی : نه خانم خوشگله ولی خونه م میبرمت😈
کوک : هی مرتیکه با کی بودی
.
.
.
.
مرده از ترس به خودش... کرد و رفت
ا/ت : مرسی کوک
کوک: خواهش میکنم ، ا/ت کجا میخوای بری
ا/ت : راستش من فن ساین شرکت کردم و میخوام برم اونجا
کوک : چه تصادفی پس بیا باهم بریم
ا/ت : نه مزاحم نمیشم
نویسنده : ا/ت لطفا ... نخور😐😐 ما آرزومونه کوک رو از ۱۰۰ متری ببینیم اونوقت این😶😶
کوک : ا/ت مزاحم چی ، چی میگی سوارشو من میبرمت
ا/ت : باشه ممنون
داستان از دید نویسنده🤣 :
ا/ت سوار ماشین کوکی شد و کوک هم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد به سمت فن ساین😍
داخل راه لونا به ا/ت زنگ زد و گفت امشب ا/ت نیاد خونه !
نویسنده : پشمای خودم ریخت🤣
از دید هممون:
ا/ت : چی ؟ لونا مزخرف نگو چرا نیام خونه؟
لونا الو ، الو ،الو لوناااا
کوک : چیشده ا/ت ؟
ا/ت : لونا زنگ زد و گفت که امشب خونه نیا😶
کوک : چرا ؟ اتفاقی افتاده ؟
ا/ت : نمیدونم
ا/ت : عه داره زنگ میزنه ، الو لونا
چرا نیام خونه چیشده؟
لونا : ببین من دوست پسر دارم یه امشب رو لطفا بزار ما باهم....😈 منحرفا🤣🤣
ا/ت : بخاطر دوست پسرت من نباید بیام خونه؟؟؟؟
لونا : ا/ت اومدی در رو باز نمیکنم ، گفته باشم بدونی
ا/ت : لونا من امشب نیام خونه کجا برم ؟
.
.
.
یهو کوک گوشی رو از ا/ت گرفت و قطع کرد.....
ا/ت : یاااا کوک چیکار میکنی؟
کوک : امشب بیا پیش من 😈
ا/ت : چرا اونجوری نگام میکنی راجب من چی فکر کردی؟
کوک : راستش راجبت فکر کردم که دختر پاکی هستی و امشب اگر اومدی پیشم بهم ت.ج.ا.و.ز نمیکنی
اما نه اینطور که معلومه خیلی منحرفی🤣
ا/ت : کوک من تو رو میکشم
کوک : دو روز نیست آشنا شدیم میخوای بکشیم؟
ا/ت : تو دو روز باهام آشنا شدی من ۶ سال باهات آشنا م
کوک : من ۶ سال پیش چند سالم بود؟
ا/ت : اااا کوک الان که دیگه خفت کنم
رسیدن به فن ساین پیاده شدن
و طبق قانون ها نسبت به شماره ای که به آرمی ها میدن میرن و با اعضا حرف میزنن
نوبت ا/ت شد
با اعضا حرف زدن و رسید به کوک
ا/ت : کوک اینجا رو امضا کن لطفا میدونی من از اول که آرمی شدم خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینمت الان هم آرزو م برآورده شد😍😍
کوک : منم دوست دارم آرمی های ایرانی رو ببینم🥰
.
.
ا/ت میخواست بره که یهووو صدای یه زنگ رو شنید و برگشت دید که.......
ادامه دارد................
۲۲۶.۵k
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.