پارت ¹ کلت طلایی
𝗚𝗼𝗹𝗱𝗲𝗻𝗖𝗼𝗹𝘁
✵فیکشن: #کلتطلایی
✵ژانر: جنایی،عاشقانه،فانتزی
✵کاپل: جنکوک،رزمین
پارت: اول
ویکتور”
((+قربان باور کنید تقصیر ما نبود همه چی داشت طبق برنامه پیش میرفت اگه اون... ))
((-هیسس))
ساکت شد بلند شدم بشقاب میوه رو روی میز گذاشتم به سمت اون قدم برداشتم
چاقو رو توی دستم میچرخوندم که از ترس به خودش لرزید اب دهنش با صدا قورت داد
((-میدونی از بهانه تراشی خوشم نمیاد))
((+باور کنین همش تقصیر اون پسره...))
چاقو رو خیلی ظریف روی گونش کشیدم که خون غلیظش روی گونش جاری شد
عاشق رنگ قرمز بودم بخصوص وقتی خودم به وجودش می اوردم
چشمام از درد روی هم گذاشت
((-در برابر کاری که بهت سپردم کوتاهی کردی... ))
((+اقا التماستون میکنم... ))
((-و مجازات این عمل مرگه))
چاقو رو محکم تو گردنش فرو کردم که پخش زمین شد داشت جون میداد
چه صحنه ی قشنگی همیشه این صحنه باید ثبت بشه
گوشی رو گرفتم از جون دادنش فیلم گرفتم تا وقتی دیگه کامل بی جون شد
گوشی رو روی کاناپه پرت کردم
((-اینو سریع از جلوی چشمام دور کنید جای خونشم تمیز بشورین نمیخواد اتاقم به خون همچین ادمی الوده بشه))
چند نفر سریع اومدن جسدش بلند کردن بردن ماگ قهوه رو توی دستم گرفتم
به سمت پنجره رفتم
ماگ به لبم نزدیک کردم جرعهای ازش خوردم
طعم تلخش روحی دوباره بهم بخشید
((-گزارش بدین))
((+خب...راستش... ))
پوزخندی از لکنتی که گرفته بود زدم
((+ما طبق برنامه پیش رفتیم ولی اون پسره همه چی خراب کرد))
((-که اینطور....اونو بیارین پیش من))
جنی”
((+جنی اون خودکار بده بیاد))
خودکار به سمتش پرتاب کردم که گرفتش دوباره مشغول خوندن پرونده شدم
((+ای وای اشتباه شد اون غلط گیر بده))
غلط گیر از روی میز برداشتم دادم دستش دوباره مشغول خوندن پرونده شدم
((+ای داد من اینو باید با ابی مینوشتم اون خودکار ابی بده ببینم))
((-ای وای رزی چته دیوونم کردی مثل ادم بشین اینارو بخون))
به پرونده های تلمبار شده اشاره کردم که اهی کشید
((+ای خدا یعنی کس دیگه ای نبود اینارو بدن بهش اصن حسش نیست دو ساعت بشینم اینا رو بخونم))
در اتاق باز شد لوهان اومد داخل
((*سلام دخترا کمک نمیخواین؟ ))
((-اره حتما بفرما))
اومد رو صندلی روبه روی من نشست یه هوو کشید گفت:
((هوووو این همه پرونده چه خبره؟! ))
((+خداروشکر یه نفر درک کرد))
((-شوهره معتاده زنه درخواست طلاق داده....مهریش گذاشته اجرا بچه هارو ول کرده... خب به چپم که معتاده به به یه ورم که گذاشته اجرا... ناموصن این چرندیات چیه چه ربطی به من داره اخه؟! ))
لوهان خنده ای کرد که اعصابم خراب شد گفت:
((اشکال نداره جوش نزن جناب سرگرد))
((-اخه اینا به من چه ربطی به من داره مگه من قاضی خانوادم که دادن به من برسی کنم؟ ))
در باز شد جین اومد داخل گفت:
((شما اینجاین دو ساعت دارم دنبالتون میگردم بیاین بریم ماموریت داریم))
((+ای فدات شم دستت درد نکنه))
سریع پاشد رفت اون پشت لباس عملیات پوشید من لوهان از تبعیت از اون پاشدیم
((-ماموریت چیه؟! ))
جین همونجور که داشتیم از اداره خارج میشدیم گفت:
((گروگان گیری توی پاساژ قصر))
((-اوکی))
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت منطقه
✵فیکشن: #کلتطلایی
✵ژانر: جنایی،عاشقانه،فانتزی
✵کاپل: جنکوک،رزمین
پارت: اول
ویکتور”
((+قربان باور کنید تقصیر ما نبود همه چی داشت طبق برنامه پیش میرفت اگه اون... ))
((-هیسس))
ساکت شد بلند شدم بشقاب میوه رو روی میز گذاشتم به سمت اون قدم برداشتم
چاقو رو توی دستم میچرخوندم که از ترس به خودش لرزید اب دهنش با صدا قورت داد
((-میدونی از بهانه تراشی خوشم نمیاد))
((+باور کنین همش تقصیر اون پسره...))
چاقو رو خیلی ظریف روی گونش کشیدم که خون غلیظش روی گونش جاری شد
عاشق رنگ قرمز بودم بخصوص وقتی خودم به وجودش می اوردم
چشمام از درد روی هم گذاشت
((-در برابر کاری که بهت سپردم کوتاهی کردی... ))
((+اقا التماستون میکنم... ))
((-و مجازات این عمل مرگه))
چاقو رو محکم تو گردنش فرو کردم که پخش زمین شد داشت جون میداد
چه صحنه ی قشنگی همیشه این صحنه باید ثبت بشه
گوشی رو گرفتم از جون دادنش فیلم گرفتم تا وقتی دیگه کامل بی جون شد
گوشی رو روی کاناپه پرت کردم
((-اینو سریع از جلوی چشمام دور کنید جای خونشم تمیز بشورین نمیخواد اتاقم به خون همچین ادمی الوده بشه))
چند نفر سریع اومدن جسدش بلند کردن بردن ماگ قهوه رو توی دستم گرفتم
به سمت پنجره رفتم
ماگ به لبم نزدیک کردم جرعهای ازش خوردم
طعم تلخش روحی دوباره بهم بخشید
((-گزارش بدین))
((+خب...راستش... ))
پوزخندی از لکنتی که گرفته بود زدم
((+ما طبق برنامه پیش رفتیم ولی اون پسره همه چی خراب کرد))
((-که اینطور....اونو بیارین پیش من))
جنی”
((+جنی اون خودکار بده بیاد))
خودکار به سمتش پرتاب کردم که گرفتش دوباره مشغول خوندن پرونده شدم
((+ای وای اشتباه شد اون غلط گیر بده))
غلط گیر از روی میز برداشتم دادم دستش دوباره مشغول خوندن پرونده شدم
((+ای داد من اینو باید با ابی مینوشتم اون خودکار ابی بده ببینم))
((-ای وای رزی چته دیوونم کردی مثل ادم بشین اینارو بخون))
به پرونده های تلمبار شده اشاره کردم که اهی کشید
((+ای خدا یعنی کس دیگه ای نبود اینارو بدن بهش اصن حسش نیست دو ساعت بشینم اینا رو بخونم))
در اتاق باز شد لوهان اومد داخل
((*سلام دخترا کمک نمیخواین؟ ))
((-اره حتما بفرما))
اومد رو صندلی روبه روی من نشست یه هوو کشید گفت:
((هوووو این همه پرونده چه خبره؟! ))
((+خداروشکر یه نفر درک کرد))
((-شوهره معتاده زنه درخواست طلاق داده....مهریش گذاشته اجرا بچه هارو ول کرده... خب به چپم که معتاده به به یه ورم که گذاشته اجرا... ناموصن این چرندیات چیه چه ربطی به من داره اخه؟! ))
لوهان خنده ای کرد که اعصابم خراب شد گفت:
((اشکال نداره جوش نزن جناب سرگرد))
((-اخه اینا به من چه ربطی به من داره مگه من قاضی خانوادم که دادن به من برسی کنم؟ ))
در باز شد جین اومد داخل گفت:
((شما اینجاین دو ساعت دارم دنبالتون میگردم بیاین بریم ماموریت داریم))
((+ای فدات شم دستت درد نکنه))
سریع پاشد رفت اون پشت لباس عملیات پوشید من لوهان از تبعیت از اون پاشدیم
((-ماموریت چیه؟! ))
جین همونجور که داشتیم از اداره خارج میشدیم گفت:
((گروگان گیری توی پاساژ قصر))
((-اوکی))
سوار ماشین شدیم رفتیم سمت منطقه
۷.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.