بر بسترم ردپایی از تنهایی است گاهی عجله می کنم بسترم را در باد و باران می برم کفش های من هنوز در آستانه ی خانه است همه جا نرگس می روید پس چگونه است که خانه ام در کنار باد جنوب از هراس صدای پای عابران می میرد . ناگهان یافتم من مرده ام
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.