(:Waiting for a way to escape and forget):
(:Waiting for a way to escape and forget):
پارت⑤①
رزا:باشه اما بحث ما همیشه سر همینه!سر اینکه من برگردم پیشش و ازش معذرت خواهی کنم ولی من اینکارو برای محافظت از خودش و روابطش با خانوادش کردم الان برم بهش بگم:سلام من رزام من نمرده بودمو همه ی این اتفاقا الکی بودو حالا منو ببخش؟
رامونا:نه منظور من دقیقاً این نیست ولی اگه واقع بین باشیم همینه!تو باید این کارو بکنی!میدونم که منطقی نیست و اون الان آسیب دیده ولی شاید ببخشدت!به هر حال کراشم مهربونه😎😂
رزا:اوکی بابااااااا کشتیمون😂
(5 ماه بعد)
رزا ویو
با رامونا بیرون بودیم که کوک و کارلوس رو دیدم
رزا:رامونا اونجا رو!
و با چشمم به اونا اشاره کردم
رامونا:کج...ا واقعا؟! اینجا چیکار میکنن؟اواو دارن میان اینجا
رزا:وااااای اوکی اوکی ببین چیزی نیست فقط من میرم قایم میشن همین باشه؟ رامونا من رفتم
رامونا:او...کی خب حداقل صبر میکردی حرفمو کامل بزنم بعد یهو تلپورت شی 😐
رزا ویو
بدو بدو از اونجا دور شدم من هنوزم میترسم خودمو بهش نشون بدم همین جور که داشتم میدویدم خوردم به یه نفر بلند شدم عذر خواهی کنم ولی یهو نفسم بند اومد او...اون جونگکوک بود!😮
لعنتی من آمادگیشو نداشتم🫢
رزا: ب...بب...خشید
یهو دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش و گفت
جونگ کوک:تو خودتی نه؟🥲رزا؟
دیگه نتونستم طاقت بیارم
رزا:جونگ کوک🥲
و بغلش کردمو شروع کردم به گریه کردن
رزا:ب هق بب هق خشید ببخشید بابت هق تمام دروغ هایی که هق بهت گفتم من نباید این هق کارارو میکردم هق ببخشم ببخشم برای زمانی که بهم نیاز داشتی ولی من نبودم ببخشید که انقدر اذیتت کردم😭
انقدر بلند گریه میکردم که مردم بهمون نگاه میکردن بعد از چند دقیقه شونه هامو گرفت و یکم از خودش فاصله داد و گفت
جونگکوک:هییییشش🤫گریه نکن الان دیگه همه چی تموم شده و منو تو کنار همیم و منم میبخشمت ولی خیلی بی معرفت بودیااا نباید ولم میکردی😄
رزا:بب هق ببخشید نباید این کارو میکردم واقعاً عذر میخوام🥲
سلااااااااااام 💞🫂
شرمنده قرار بود دیروز یه پارت آپ کنم ولییییی دگیر تکالیفم بودم شرمنده 😔
میدونم خیلی کم نوشتم سعی میکنم امروز بازم بنویسم البته اگه تکالیفم بزارن😄
پارت⑤①
رزا:باشه اما بحث ما همیشه سر همینه!سر اینکه من برگردم پیشش و ازش معذرت خواهی کنم ولی من اینکارو برای محافظت از خودش و روابطش با خانوادش کردم الان برم بهش بگم:سلام من رزام من نمرده بودمو همه ی این اتفاقا الکی بودو حالا منو ببخش؟
رامونا:نه منظور من دقیقاً این نیست ولی اگه واقع بین باشیم همینه!تو باید این کارو بکنی!میدونم که منطقی نیست و اون الان آسیب دیده ولی شاید ببخشدت!به هر حال کراشم مهربونه😎😂
رزا:اوکی بابااااااا کشتیمون😂
(5 ماه بعد)
رزا ویو
با رامونا بیرون بودیم که کوک و کارلوس رو دیدم
رزا:رامونا اونجا رو!
و با چشمم به اونا اشاره کردم
رامونا:کج...ا واقعا؟! اینجا چیکار میکنن؟اواو دارن میان اینجا
رزا:وااااای اوکی اوکی ببین چیزی نیست فقط من میرم قایم میشن همین باشه؟ رامونا من رفتم
رامونا:او...کی خب حداقل صبر میکردی حرفمو کامل بزنم بعد یهو تلپورت شی 😐
رزا ویو
بدو بدو از اونجا دور شدم من هنوزم میترسم خودمو بهش نشون بدم همین جور که داشتم میدویدم خوردم به یه نفر بلند شدم عذر خواهی کنم ولی یهو نفسم بند اومد او...اون جونگکوک بود!😮
لعنتی من آمادگیشو نداشتم🫢
رزا: ب...بب...خشید
یهو دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش و گفت
جونگ کوک:تو خودتی نه؟🥲رزا؟
دیگه نتونستم طاقت بیارم
رزا:جونگ کوک🥲
و بغلش کردمو شروع کردم به گریه کردن
رزا:ب هق بب هق خشید ببخشید بابت هق تمام دروغ هایی که هق بهت گفتم من نباید این هق کارارو میکردم هق ببخشم ببخشم برای زمانی که بهم نیاز داشتی ولی من نبودم ببخشید که انقدر اذیتت کردم😭
انقدر بلند گریه میکردم که مردم بهمون نگاه میکردن بعد از چند دقیقه شونه هامو گرفت و یکم از خودش فاصله داد و گفت
جونگکوک:هییییشش🤫گریه نکن الان دیگه همه چی تموم شده و منو تو کنار همیم و منم میبخشمت ولی خیلی بی معرفت بودیااا نباید ولم میکردی😄
رزا:بب هق ببخشید نباید این کارو میکردم واقعاً عذر میخوام🥲
سلااااااااااام 💞🫂
شرمنده قرار بود دیروز یه پارت آپ کنم ولییییی دگیر تکالیفم بودم شرمنده 😔
میدونم خیلی کم نوشتم سعی میکنم امروز بازم بنویسم البته اگه تکالیفم بزارن😄
۲۱.۰k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.