رمان عشق ممنوعه پارت ۲۷
که یه دفعه محراشاد و متینیکا اومد تو اتاق
ارس. خدا لعنتتون ما از دست شما خواب نداریم که
متین.عیب نداره داداش
مهراب.راس میگه سوپرایز
ارس.باز دیگه چیه
مهراب.نیگا فیلم راهبه و گرفتم
ارس.بیار بزار ببینیمش
دیا.آخ جون راهبه
مهشاد.بزار مهراب ببینیم
مهراب.باش
گزاشتن فیلمو دیدیم بعد ۲ساعت تموم شد
بچه ها رفتن
ارس. عجب فیلمی بودا خدایی دیانا از دختره یاد بگیر یکم با من مهربون باش جیگر
دیا. جان یعنی من با تو مهربون نیستم، دستت دردنکنه آقا ارسلان
اینو گفتمو نشستم رو تخت
ارس. نه ناراحت نشو عزیزم
(از زبون ارسلان) دیدیم دیانا ناراحت شد نشست رو تخت منم رفتم کنارش نشستم و دست انداختم پشت گردنش و کشیدمش تو بغل خودم تا آروم بشه دیانا یه نگاه بهم کرد
و سرشو گزاشت روی شونه هام و خیلی زود خوابِش برد
منم یه لبم و گزاشتم رو لپ هاش و
برید توخماری
تا پارت بعد
ارس. خدا لعنتتون ما از دست شما خواب نداریم که
متین.عیب نداره داداش
مهراب.راس میگه سوپرایز
ارس.باز دیگه چیه
مهراب.نیگا فیلم راهبه و گرفتم
ارس.بیار بزار ببینیمش
دیا.آخ جون راهبه
مهشاد.بزار مهراب ببینیم
مهراب.باش
گزاشتن فیلمو دیدیم بعد ۲ساعت تموم شد
بچه ها رفتن
ارس. عجب فیلمی بودا خدایی دیانا از دختره یاد بگیر یکم با من مهربون باش جیگر
دیا. جان یعنی من با تو مهربون نیستم، دستت دردنکنه آقا ارسلان
اینو گفتمو نشستم رو تخت
ارس. نه ناراحت نشو عزیزم
(از زبون ارسلان) دیدیم دیانا ناراحت شد نشست رو تخت منم رفتم کنارش نشستم و دست انداختم پشت گردنش و کشیدمش تو بغل خودم تا آروم بشه دیانا یه نگاه بهم کرد
و سرشو گزاشت روی شونه هام و خیلی زود خوابِش برد
منم یه لبم و گزاشتم رو لپ هاش و
برید توخماری
تا پارت بعد
۱۹.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.