رمان عشق سیاه و سفید///part;76~
ا/ت: خلاصه غروب میخواییم با جونگ سو بریم امید وارم قبول شم...
نونا: مطمئنم که قبور میشی
سینو: امم منم مطمئنم
پرش زمانی به بعد خوردن ناهار و نزدیکای غروب...
جونگ سو هم کلا تزئینات اتاقشو تموم کرده بود زد به سرش که بره با کیونگ درباره ی مدلینگ شدن ا/ت صحبت کنه از اتاقش خارج شد پله هارو رفت پایین.... دید کیونگ و مامان بزرگش از حیاط اومدن داخل و نشستن رو مبل...
جونگ سومیره میشنه رو مبل روبروی کیونگ....
جونگ سو: کیونگ!
کیونگ: بله؟!
جونگ سو:داداش میخواستم درباره ی یچی باهات صحبت کنم....
کیونگ: خوب بگو...؛
جونگ سو:ا/ت خیلی دوست داره مدلینگ شه...
کیونگ: تو از کجا میدونی؟! حتی به منم نگفته
جونگ سو: باهم روبرو شدیم من ازش پرسیدم اونم گفت....
کیونگ: خوب بگذریم... چیشده؟!
جونگ سو: میگم یه دوست دارم کارش تو همین مدل ایناست حتی به یه مدلینگ نیاز داره میگم ا/ت خیلی خوبه ببرمش ببینم قبولش میکنه یا نه.... اخه هم خوشگله هم اندام خوبی داره هم.... کلا اوکیه...
کیونگ:چشم داری به ا/ت؟!
جونگ سو: تو خودت میدونی.... من به همین سادگیا عاشق یه نفر نمیشم... اون شبیه خواهرمه.... میزاری یانه؟!
کیونگ: مطمئن باشم به چشم خواهری بهش نگا میکنی؟!
جونگ سو: باشه بابا زنتو ندزدیم...!(خنده)
کیونگ: زنم؟! کی میگه زنمه...؟...
جونگ سو: اره دیگه مگه مال تو نشد دیشب؟!(اخراش پوزخند میزنه)
کیونگ: ساکت شو دیگه..!
مامان بزرگ(کیونگ): کیونگ پسرم... جونگ سو درباره ی چی حرف میزنه؟!
کیونگ: هیچی مگه نگفتید ا/ت زنم بشه.... ماهم خیلی زود جورش کردیم...
مامان بزرگ(کیونگ): من دیروز این حرفو زدم چقد زود...(ابروهاشو میده بالا)
کیونگ: امم ما شب رفتیم زود ازدواج کردیم...
مامان بزرگ(کیونگ): اوم خوب باشهـ..
کیونگ زیر لب به جونگ سو نگاه میکنه و جوری که جونگ سو بفهمه میگه...
کیونگ: خدا لعنتت نکنه جونگ سو
جونگ سو پا میشه و میگه
جونگ سو: خوب دیگه من با ا/ت برم
کیونگ: خوب باشه برید
جونگ سو به طرف اشپزخونه میره
جونگ سو: ا/ت!
ا/ت زود بر میگرده جونگ سو رو نگاه میکنه
ا/ت: عه جونگ سو تویی؟!
جونگ سو: هم اره منم... زود اماده شو بریم...
ا/ت: کجا؟!(با تعجب)
جونگ سو: مگه نمیخوای مدلینگ بشی؟!
ا/ت: ها.. اره چرا!!! اماده میشم الان
نونا: ا/ت داری میری؟!
ا/ت: امم اره نونا
نونا: صبر کن....
ا/ت: چیشده؟!
نونا: باهام تا اتاقم بیا تا لباس شیک بدم بپوشی...
ا/ت:اوم باشه
ا/ت و ن. نا ازاشپزخونه خارج میشن پله خارو بالا میرن تا میرسن به اتاق نونا... نونا کمدشو بازمیکنه
ا/ت:واییی چقد لباسات شیکن....
نونا: خوب ببین هرکدوم به سلیقترو ور دار بپوش....
ا/ت: خوب باشه
ا/ت داشت لباسارو میگشت تا یجور تیپ خودش پیدا کنه و بله... پیدا میکنه
ا/ت: این... این لباسه چقد قشنگه...
نونا: خب ورش دار منم میرم پیش جونگ سو منتظرتم بپوش...
نونا: مطمئنم که قبور میشی
سینو: امم منم مطمئنم
پرش زمانی به بعد خوردن ناهار و نزدیکای غروب...
جونگ سو هم کلا تزئینات اتاقشو تموم کرده بود زد به سرش که بره با کیونگ درباره ی مدلینگ شدن ا/ت صحبت کنه از اتاقش خارج شد پله هارو رفت پایین.... دید کیونگ و مامان بزرگش از حیاط اومدن داخل و نشستن رو مبل...
جونگ سومیره میشنه رو مبل روبروی کیونگ....
جونگ سو: کیونگ!
کیونگ: بله؟!
جونگ سو:داداش میخواستم درباره ی یچی باهات صحبت کنم....
کیونگ: خوب بگو...؛
جونگ سو:ا/ت خیلی دوست داره مدلینگ شه...
کیونگ: تو از کجا میدونی؟! حتی به منم نگفته
جونگ سو: باهم روبرو شدیم من ازش پرسیدم اونم گفت....
کیونگ: خوب بگذریم... چیشده؟!
جونگ سو: میگم یه دوست دارم کارش تو همین مدل ایناست حتی به یه مدلینگ نیاز داره میگم ا/ت خیلی خوبه ببرمش ببینم قبولش میکنه یا نه.... اخه هم خوشگله هم اندام خوبی داره هم.... کلا اوکیه...
کیونگ:چشم داری به ا/ت؟!
جونگ سو: تو خودت میدونی.... من به همین سادگیا عاشق یه نفر نمیشم... اون شبیه خواهرمه.... میزاری یانه؟!
کیونگ: مطمئن باشم به چشم خواهری بهش نگا میکنی؟!
جونگ سو: باشه بابا زنتو ندزدیم...!(خنده)
کیونگ: زنم؟! کی میگه زنمه...؟...
جونگ سو: اره دیگه مگه مال تو نشد دیشب؟!(اخراش پوزخند میزنه)
کیونگ: ساکت شو دیگه..!
مامان بزرگ(کیونگ): کیونگ پسرم... جونگ سو درباره ی چی حرف میزنه؟!
کیونگ: هیچی مگه نگفتید ا/ت زنم بشه.... ماهم خیلی زود جورش کردیم...
مامان بزرگ(کیونگ): من دیروز این حرفو زدم چقد زود...(ابروهاشو میده بالا)
کیونگ: امم ما شب رفتیم زود ازدواج کردیم...
مامان بزرگ(کیونگ): اوم خوب باشهـ..
کیونگ زیر لب به جونگ سو نگاه میکنه و جوری که جونگ سو بفهمه میگه...
کیونگ: خدا لعنتت نکنه جونگ سو
جونگ سو پا میشه و میگه
جونگ سو: خوب دیگه من با ا/ت برم
کیونگ: خوب باشه برید
جونگ سو به طرف اشپزخونه میره
جونگ سو: ا/ت!
ا/ت زود بر میگرده جونگ سو رو نگاه میکنه
ا/ت: عه جونگ سو تویی؟!
جونگ سو: هم اره منم... زود اماده شو بریم...
ا/ت: کجا؟!(با تعجب)
جونگ سو: مگه نمیخوای مدلینگ بشی؟!
ا/ت: ها.. اره چرا!!! اماده میشم الان
نونا: ا/ت داری میری؟!
ا/ت: امم اره نونا
نونا: صبر کن....
ا/ت: چیشده؟!
نونا: باهام تا اتاقم بیا تا لباس شیک بدم بپوشی...
ا/ت:اوم باشه
ا/ت و ن. نا ازاشپزخونه خارج میشن پله خارو بالا میرن تا میرسن به اتاق نونا... نونا کمدشو بازمیکنه
ا/ت:واییی چقد لباسات شیکن....
نونا: خوب ببین هرکدوم به سلیقترو ور دار بپوش....
ا/ت: خوب باشه
ا/ت داشت لباسارو میگشت تا یجور تیپ خودش پیدا کنه و بله... پیدا میکنه
ا/ت: این... این لباسه چقد قشنگه...
نونا: خب ورش دار منم میرم پیش جونگ سو منتظرتم بپوش...
۱۵.۴k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.