دوپارتی نامجون درخواستی وقتی تصادف کردی و.....
شخصیت ها :ات+نامحون-
ات:زن نامجون که خیلی دوسش داره اما توی تصادف پاش فلج میشه و ......
نامجون:همسر ات ...که بعد از تصادف و اینا خیلی ناراحت شد اما ........
ات ویو
دوماه از روزی که تصادف کردم میگذره...من نامجون رو خیلییییییی دوست دارم(ماهم دوست داریم)بعد از اون قضسه فکر میکردم زندگی برام سخت تر میشه.....اما نه ......نامحون همیشه کنارمه و تنهام نمیزاره.... خیلی دلم میخواد مثل قبل روی پاهام وایسم و بغلش کنم.....الانم داره غذا درست میکنه....عجیبه برام بعد از فلج شدن من دیگه خرابکاری نکرد
نامجون ویو
دوماهه که ات نمیتونه راه بره....دلم برای دویدن هاش تنگ شده...وقتی از سرکار میومدم و ات میدوید بغلم.....
هق ولی نمیشه...دکترا گفتن احتمال راه رفتنش 30درصده ولی من تسلیم نمیشم...ات باید راه بره هرروز باهاش تمرین میکنم ولی پیشرفت چندانی نداره
الانم دارم ناهار درست میکنم...دلم برای دستپختاش تنگ شده. (هقق نامجون شی قلبم گرفت)
ویو راوی یعنی خودم
ات چرخ های ویلچرش رو چرخوند و به سمت اشپزخونه رفت که نامجون رو ببینه...ماشالا ماشالا قد نامجون انقدر بلند بود نمیتونست نشسته بغلش کنه..چون پاشو بغل میکرد پس رفت پشت سرش وایساد
+نامجونی؟
-اوه چاگیا اومدی
+اوهوم...چی پختی؟
-دارم نودل جاجانگیمون درست میکنم
+حوصلم سر رفته..میشه بریم تو حیاط
-اممم اره..اتفاقا چند تا گل خریدم که میخوام بکارم
+چه رنگیه؟
-صورتی
+نامجونی...میخوام بغلت کنم
نامجون اومد پایین تر و ات رو بغل کرد ات هم همونجا زد زیر گریه
-عه..ات چرا گریه میکنی؟
+من میخوام راه برم ....میخوام خودم بغلت کنم هققق
-منم دوست دارم دوباره راه بری و بیای پیشم...گریه نکن منم گریم میگیره..(بغض)
+باشه(اشک)
-مطمعنم میتونی راه بری
@@@@@#@@@@@@@@@@#@@@
شرایط پارت دو 5لایک
ات:زن نامجون که خیلی دوسش داره اما توی تصادف پاش فلج میشه و ......
نامجون:همسر ات ...که بعد از تصادف و اینا خیلی ناراحت شد اما ........
ات ویو
دوماه از روزی که تصادف کردم میگذره...من نامجون رو خیلییییییی دوست دارم(ماهم دوست داریم)بعد از اون قضسه فکر میکردم زندگی برام سخت تر میشه.....اما نه ......نامحون همیشه کنارمه و تنهام نمیزاره.... خیلی دلم میخواد مثل قبل روی پاهام وایسم و بغلش کنم.....الانم داره غذا درست میکنه....عجیبه برام بعد از فلج شدن من دیگه خرابکاری نکرد
نامجون ویو
دوماهه که ات نمیتونه راه بره....دلم برای دویدن هاش تنگ شده...وقتی از سرکار میومدم و ات میدوید بغلم.....
هق ولی نمیشه...دکترا گفتن احتمال راه رفتنش 30درصده ولی من تسلیم نمیشم...ات باید راه بره هرروز باهاش تمرین میکنم ولی پیشرفت چندانی نداره
الانم دارم ناهار درست میکنم...دلم برای دستپختاش تنگ شده. (هقق نامجون شی قلبم گرفت)
ویو راوی یعنی خودم
ات چرخ های ویلچرش رو چرخوند و به سمت اشپزخونه رفت که نامجون رو ببینه...ماشالا ماشالا قد نامجون انقدر بلند بود نمیتونست نشسته بغلش کنه..چون پاشو بغل میکرد پس رفت پشت سرش وایساد
+نامجونی؟
-اوه چاگیا اومدی
+اوهوم...چی پختی؟
-دارم نودل جاجانگیمون درست میکنم
+حوصلم سر رفته..میشه بریم تو حیاط
-اممم اره..اتفاقا چند تا گل خریدم که میخوام بکارم
+چه رنگیه؟
-صورتی
+نامجونی...میخوام بغلت کنم
نامجون اومد پایین تر و ات رو بغل کرد ات هم همونجا زد زیر گریه
-عه..ات چرا گریه میکنی؟
+من میخوام راه برم ....میخوام خودم بغلت کنم هققق
-منم دوست دارم دوباره راه بری و بیای پیشم...گریه نکن منم گریم میگیره..(بغض)
+باشه(اشک)
-مطمعنم میتونی راه بری
@@@@@#@@@@@@@@@@#@@@
شرایط پارت دو 5لایک
۸.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.