bitter and sweet

bitter and sweet
part 33
تهیونگ رسید خونه جیمین
تهیونگ زنگ درو زد جیمین درو باز کرد
جیمین:به به تهیونگ خان یادی از ما کردی منت سرمون گذاشتین تشریف اوردین
تهیونگ:جیمین زر نزن پریروز دیدمت (تهیونگ داداش یذره ادب )
تهیونگ:ادمین تو دیگه نمیخاد گوه بخوری
ادمین :چشم من دهنمو بستم
جیمین: بیا حالا تو بشین ببینم چیکار داری
تهیونگ و جیمین رفتن نشستن
جیمین:خب بگو
تهیونگ: می‌خوام به همه اعضا زنگ بزنم بیان اینجا
جیمین: براچی
تهیونگ:کار دارم
جیمین:وا
تهیونگ به همه اعضا زنگ زد و اومدن خونه جیمین
جیهوپ:خب بگو داداش چیکارمون داشتی
تهیونگ :خب بچه ها می‌خوام چیزی بهتون بگم فقط از تعجب سکته نکنین بیوفتین رو دستم
جین:خب بگو دیگه
تهیونگ :من عاشق شدم
اعضا غیر از جین:وات(تعجب)
جین :خب منکه اینو میدونستم
تهیونگ: آروم باشید دوستان
جیمین:جک سال
جونگکوک:شوخی قشنگی بود
نامجون:باهات موافقم جونگکوک
تهیونگ:به لحظه دهنتونو ببندید من واقعا عاشق شدم شوخیم نکردم
جیمین:کیه حالا اون دختره بدبخت
تهیونگ:جیمین گوه نخورااا
نامجون:خوب اسمشو بگو
تهیونگ:پارک ات
نامجون:اسمش واسم خیلی اشناس
...
🔮💜