پارت ۲۴ (جنگ یا عشق )
(چانمی کسیه که قرار با کوک ازدواج کنه عکسشم میزارم & علامتشم)
( یه نکته ی دیگه هم بگم ا.ت توی بقل کوک خوابش برده بود )
+ تو اینجا چیکار میکنی !😓
& این سوالو بهتره من بپرسم اون دیگه کیه برای چییییی بقلش کردی هااا
+ این به خودم مربوط میشه بورو اونور میخوام برم
& باشه بعدن میفهمم اون کیه
کوک با شونش حولش داد و رد شود پای ا.ت بد جوری آسیب دیده بود رفت تا پای ا.ت رو ببنده
رفت داخل اتاق خودش بعد ا.ت رو گذاشت روی تخت بعد بستن پاش خودشم رفت کنار ا.ت دراز
کشید ن میخواست به ا،ت بدون اجازه ی خودش دست بزنه ولی دیگه نتونست روشو سمت ا.ت
کرد و ا.ت رو به خودش چسبوند بوسه ای روی پیشونی زد وخوابید صبح که پاشد دید ا.ت هنوز
توی بقلش نمیخواست ولش کنه که ا.ت چشماشو بازکرد چند ثانیه همو نگاه میکردن بعد یهو به
خودشون آمدن ا.ت جانگ کوک رو حول داد عقب بعد خیلی سریع از اونجا فاصله گرفت ورفت
چهار ماه بعد
ا.ت نامه ایکه چند ماه پیش برای خوانوادش فرستاد و هیچ نامه ای برای ا.ت نیامد
جانگ کوک دیگه مثل قدیم با ا،ت حرف نمیزد نگاهش ن میکردم و خوب یجورایی سرد شوده
بود اما داخل قلبش اونو خیییییییلی دوست داشت اما میدونستی اگه به پدرش بگه که ا.ت رو
دوست داره حتما میکشتنش برای همین خود خوری میکرد توی نظرش بود که ا.ت رو برگردونه
به شهر خودش ولی خیلی بهش علاقه داشت و نمیتونست بدون اون زندگی کنه برای همین ........
لایک لطفا
کامنت نزارید پارت بعدیرو ن میزارم
مرسییییییییییییییییییییییی قشنگای من 💋💋❤❤❤
( یه نکته ی دیگه هم بگم ا.ت توی بقل کوک خوابش برده بود )
+ تو اینجا چیکار میکنی !😓
& این سوالو بهتره من بپرسم اون دیگه کیه برای چییییی بقلش کردی هااا
+ این به خودم مربوط میشه بورو اونور میخوام برم
& باشه بعدن میفهمم اون کیه
کوک با شونش حولش داد و رد شود پای ا.ت بد جوری آسیب دیده بود رفت تا پای ا.ت رو ببنده
رفت داخل اتاق خودش بعد ا.ت رو گذاشت روی تخت بعد بستن پاش خودشم رفت کنار ا.ت دراز
کشید ن میخواست به ا،ت بدون اجازه ی خودش دست بزنه ولی دیگه نتونست روشو سمت ا.ت
کرد و ا.ت رو به خودش چسبوند بوسه ای روی پیشونی زد وخوابید صبح که پاشد دید ا.ت هنوز
توی بقلش نمیخواست ولش کنه که ا.ت چشماشو بازکرد چند ثانیه همو نگاه میکردن بعد یهو به
خودشون آمدن ا.ت جانگ کوک رو حول داد عقب بعد خیلی سریع از اونجا فاصله گرفت ورفت
چهار ماه بعد
ا.ت نامه ایکه چند ماه پیش برای خوانوادش فرستاد و هیچ نامه ای برای ا.ت نیامد
جانگ کوک دیگه مثل قدیم با ا،ت حرف نمیزد نگاهش ن میکردم و خوب یجورایی سرد شوده
بود اما داخل قلبش اونو خیییییییلی دوست داشت اما میدونستی اگه به پدرش بگه که ا.ت رو
دوست داره حتما میکشتنش برای همین خود خوری میکرد توی نظرش بود که ا.ت رو برگردونه
به شهر خودش ولی خیلی بهش علاقه داشت و نمیتونست بدون اون زندگی کنه برای همین ........
لایک لطفا
کامنت نزارید پارت بعدیرو ن میزارم
مرسییییییییییییییییییییییی قشنگای من 💋💋❤❤❤
۲۵.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.