پارت(اول) ♡.... ☆
ویو راوی
خب خب بزارین براتون یک توضیح کوچک بدم پلرک سمیع مادر و پدرش در اثر تصادف مردن مین سانی از بچگی دوست سپیع بوده وقتی خیلی بچه بوده مادر پدرش اونو دادن به خوانواده دیگه اون خوانواده سانی خیلی عزیت کردن سانی هم وقتی هجده سالش بود رفت پیش مادر بزرگ سمیع و با اونا زندگی کرد درست بعد یک ماه از اون غذیه مادربزرگ سپیع فوت شد و مادربزرگش قبل اینکه بره وصیعت کرده بکد که تمام مال و اموالش برسه به سمیع و سانی چون بچه ی دیـگه ای نداشت سمیع و سانی تصمیم گرفتن پدرسشونو عوض، کنن اما جده سمیع و سانی یک نفر بود و اون یک نفر یک قدرت خالقاعاده داشت میتونست زهن ادمارو بخونه این قدرت به ارث رسید و تمام دختر های خوانواده اونو داشتن مادربزرگ سمیع وقتی فهمید که موقش شده توی برگهمصیعت نوشت که به چه مدرسه ای برن تا براشون خوب باشه اونا هم به اون مدرسه رفتن
سو هو و سوجون باهم دوست بودن مادر سوهو و مادر سوجون وقتی رفتن که باهم خرید کنن بهشون حمله شد و مردن پدر سوجون سوجونو دوست نداشت بخواطر همین اونو توی خونه ول کرد و رفت سوهو که دید پدر سوجون رفته رفت و خونه اون زندگی کرد یک روز پدر سوهو گفت که درواقع سوجون پسر عمه توی و شما دوتا باهم خوانواده اید شمادوتا دوتا قدرس خواصت دارین قدرت شما ها اینکه میتونید اشیاهٔ رو روی هوا معلق کنید و شما باید به مدرسه ی خاصتی برینو حالا اونا هم رفتن به اون مدرسه اسم اون مدرسه مدرسه ی جادو هست و فقد کسایی که جادو دارن میتونن اونجا برن اونجا بک سرزمین اسرار امیزه و فقد فقد کسایی میرن که جادو دارن و حالا چهار تا بچه بازی ما اونجا هستن
شرایط
۵لایک
۵کامنت
❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜
خب خب بزارین براتون یک توضیح کوچک بدم پلرک سمیع مادر و پدرش در اثر تصادف مردن مین سانی از بچگی دوست سپیع بوده وقتی خیلی بچه بوده مادر پدرش اونو دادن به خوانواده دیگه اون خوانواده سانی خیلی عزیت کردن سانی هم وقتی هجده سالش بود رفت پیش مادر بزرگ سمیع و با اونا زندگی کرد درست بعد یک ماه از اون غذیه مادربزرگ سپیع فوت شد و مادربزرگش قبل اینکه بره وصیعت کرده بکد که تمام مال و اموالش برسه به سمیع و سانی چون بچه ی دیـگه ای نداشت سمیع و سانی تصمیم گرفتن پدرسشونو عوض، کنن اما جده سمیع و سانی یک نفر بود و اون یک نفر یک قدرت خالقاعاده داشت میتونست زهن ادمارو بخونه این قدرت به ارث رسید و تمام دختر های خوانواده اونو داشتن مادربزرگ سمیع وقتی فهمید که موقش شده توی برگهمصیعت نوشت که به چه مدرسه ای برن تا براشون خوب باشه اونا هم به اون مدرسه رفتن
سو هو و سوجون باهم دوست بودن مادر سوهو و مادر سوجون وقتی رفتن که باهم خرید کنن بهشون حمله شد و مردن پدر سوجون سوجونو دوست نداشت بخواطر همین اونو توی خونه ول کرد و رفت سوهو که دید پدر سوجون رفته رفت و خونه اون زندگی کرد یک روز پدر سوهو گفت که درواقع سوجون پسر عمه توی و شما دوتا باهم خوانواده اید شمادوتا دوتا قدرس خواصت دارین قدرت شما ها اینکه میتونید اشیاهٔ رو روی هوا معلق کنید و شما باید به مدرسه ی خاصتی برینو حالا اونا هم رفتن به اون مدرسه اسم اون مدرسه مدرسه ی جادو هست و فقد کسایی که جادو دارن میتونن اونجا برن اونجا بک سرزمین اسرار امیزه و فقد فقد کسایی میرن که جادو دارن و حالا چهار تا بچه بازی ما اونجا هستن
شرایط
۵لایک
۵کامنت
❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜
۳.۹k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.