پارت 15
پارت 15
و بومگیو رفت به سمت؛ اتاقی که تهیون بود.
بومگیو : حالش چطوره؟ /: با این ضربه ای که به سرش خورده هنوز نمیتونه هوشیاری شو به دست بیاره، یه چند ماهی باید اینجا بمونه!
بومگیو: خب الان من باید چیکار کنم؟ /: تنها کاری که تو میتونی بکنی اینکه مراقبش باشی و براش دارو بخری، همین..
بومگیو : الان من به خانوادش چی بگم؟ بومگیو: سلام! سوبین خودتی؟
سوبین: سلام اره خودمم، بومگیو کارم داشتی؟ بومگیو: اره میخواستم ببینم شماره ی خانواده ی تهیون رو داری؟ سوبین: اون یه ناپدری داره، پدر مادر نداره، شماره اون ناپدید رو من ندارم! حالا میخوای چیکار...
بومگیو : ... اها، باشه! هیچی! ممنون! بومگیو: یعنی تهیون پدر مادر نداره؟ چرا هیچ وقت نگفته به کسی؟ پس یعنی اونم یه جورایی مثل منه!
اون ناپدری داره؟ حالا به اون چی بگم؟ شاید شمارش تو گوشی تهیون باشه!
بومگیو رفت و گوشی تهیون رو باز کرد و دنبال شماره گشت...بومگیو: اها پیداش کردم!
بومگیو : الو اقای کانگ؟ ناپدریه تهیون: بله! خودمم...
و بومگیو رفت به سمت؛ اتاقی که تهیون بود.
بومگیو : حالش چطوره؟ /: با این ضربه ای که به سرش خورده هنوز نمیتونه هوشیاری شو به دست بیاره، یه چند ماهی باید اینجا بمونه!
بومگیو: خب الان من باید چیکار کنم؟ /: تنها کاری که تو میتونی بکنی اینکه مراقبش باشی و براش دارو بخری، همین..
بومگیو : الان من به خانوادش چی بگم؟ بومگیو: سلام! سوبین خودتی؟
سوبین: سلام اره خودمم، بومگیو کارم داشتی؟ بومگیو: اره میخواستم ببینم شماره ی خانواده ی تهیون رو داری؟ سوبین: اون یه ناپدری داره، پدر مادر نداره، شماره اون ناپدید رو من ندارم! حالا میخوای چیکار...
بومگیو : ... اها، باشه! هیچی! ممنون! بومگیو: یعنی تهیون پدر مادر نداره؟ چرا هیچ وقت نگفته به کسی؟ پس یعنی اونم یه جورایی مثل منه!
اون ناپدری داره؟ حالا به اون چی بگم؟ شاید شمارش تو گوشی تهیون باشه!
بومگیو رفت و گوشی تهیون رو باز کرد و دنبال شماره گشت...بومگیو: اها پیداش کردم!
بومگیو : الو اقای کانگ؟ ناپدریه تهیون: بله! خودمم...
۳.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.