(پارت12)
(پارت12)
کوک: اوم بیبی اخه خوابم نمیبره چرا وقتی یه حرفی میزنی روش وای نمیستی
(ات به کوک نگاه کرد و بعد رفت روی کوک خوابید و لباشو بوسیدکمی بعد از کوک جدا شد و گفت)
ات: کوک هیچی نگو اگ میخای انجامش بدم
کوک: ب... باشه
(ات دوباره شروع کرد به بوسیدن کوک و اروم دستشو برد رو دیک کوک و اروم مالیدش
کوک: میدونی اگه بیدار بشه راحت نمیخوابه
ات: منم همین رو میخوام ددی
کوک: جنده کوچولو خیلی شیطون شدی
ات: تو من و بیدار کردی منم دیکت رو بیدار میکنم
کوک تو ی حرکت لباس جا شون رو عوض کرد و دستش رو کرد داخل پیرهن ات و رفت سمت سینه هاش
کوک: عاشق اینم که اون مزاحم رو نمیبندی ( سوتین)
ات حرفی نمیزد از این که دست های گرم کوک روی بدنش کشیده لذت میبرد
ات: امممم ددی این لباس لعنتی رو بکن
کوک: عجله نکن هرزه کوچولوم
ات: ددی لطفا... میخوامش
ات دست رو برد طرف دیک کوک و مالیدش
ات: ددی وقتی میدونی هرزه کوچولوت سریع تحریک میشه چرا اینکار رو میکنی
کوک: امممم... جنده کوچولو صبر داشته باش
کوک میخواست ات رو عضیت کنه وگرنه الان راند سوم رو رد کرده بودن. ات متوجه این قضیه شد
دست رو محکم کرد و بیشتر دستش رو مالید
ات: ددی خودت میدونی صبر ندارم پس دیگه نمیخوام ( کوک رو عضیت میکنه)
کوک: تو غلط میکمی ددیت رو نخوای
لباس های ات رو جر داد و به ی ثانیه نکشید وارد ات کرد
ات:(جیغ).... احــححححح ددی تند تر
کوک:اممم... چیش.. د نمیخواستی
ات: اححححححح... دروغ گفتم تو شروع کنی
کوک محکم تر وارد ات کرد
کوک: کوچولوم میدونی که دروغ گفتن به ددی عاقبت خوبی نداره
کوک فرصت حرف زدن به ات ندادو لباش کبوند رو لب های ات و وحشیانه میمکید همون طوری ضربه ها رو محکم و محکم تر کرد مزه خون تو دهن هر دوشون پر شده بود کوک توری کار جلو میبرد انگار تشنه بدن ات
و اینطوری هم بود حتی وقتی در حال انجام سکس بودن کوک تشنه بدن هرزه کوچولوش بود
ات شروع کرد به زدن به شونه کوک به نشونه اینکه ولش کنه ولی کوک دست ات رو گرفت و به حرف ات گوش نکرد هر دوشون ارضاع شدن کوک با نفس نفس کنار ات افتاد
ات: د...د... ی.... ن.. فسم... با.. ل.. ا نمیاد
لیوان آب رو برداشت و آروم ات رو بلند کرد
کوک: بیا این رو بخور حات خوب میشه
آروم آب رو داد ات بخوره حدود ۴۵ دقیقه اینا داشتن کیس میرفتن حق داشت حالش بد بشه
ات آب رو خورد و شروع کرد به نفس کشیدن
کوک: خوبی بیب
ات: آ... ره بهتر... م
یکم گذشت و ات حالش بهتر شد
ات: من... دیگه نمیتونم دیگه حال... م... بد
کوک: خب چیکار کنم خوبشی
ات:............
کوک: عزیزم خوبی ببخشید خیلی زیاده رویکردم
ات: خیلیییی(داد)
کوک:(شوک)
ات: نمیتونی یکم آروم باشی منم آدمم
کوک:.....
ات: اوفــف ببخشید... ولی خیلی درد دارم
کوک: اوم بیبی اخه خوابم نمیبره چرا وقتی یه حرفی میزنی روش وای نمیستی
(ات به کوک نگاه کرد و بعد رفت روی کوک خوابید و لباشو بوسیدکمی بعد از کوک جدا شد و گفت)
ات: کوک هیچی نگو اگ میخای انجامش بدم
کوک: ب... باشه
(ات دوباره شروع کرد به بوسیدن کوک و اروم دستشو برد رو دیک کوک و اروم مالیدش
کوک: میدونی اگه بیدار بشه راحت نمیخوابه
ات: منم همین رو میخوام ددی
کوک: جنده کوچولو خیلی شیطون شدی
ات: تو من و بیدار کردی منم دیکت رو بیدار میکنم
کوک تو ی حرکت لباس جا شون رو عوض کرد و دستش رو کرد داخل پیرهن ات و رفت سمت سینه هاش
کوک: عاشق اینم که اون مزاحم رو نمیبندی ( سوتین)
ات حرفی نمیزد از این که دست های گرم کوک روی بدنش کشیده لذت میبرد
ات: امممم ددی این لباس لعنتی رو بکن
کوک: عجله نکن هرزه کوچولوم
ات: ددی لطفا... میخوامش
ات دست رو برد طرف دیک کوک و مالیدش
ات: ددی وقتی میدونی هرزه کوچولوت سریع تحریک میشه چرا اینکار رو میکنی
کوک: امممم... جنده کوچولو صبر داشته باش
کوک میخواست ات رو عضیت کنه وگرنه الان راند سوم رو رد کرده بودن. ات متوجه این قضیه شد
دست رو محکم کرد و بیشتر دستش رو مالید
ات: ددی خودت میدونی صبر ندارم پس دیگه نمیخوام ( کوک رو عضیت میکنه)
کوک: تو غلط میکمی ددیت رو نخوای
لباس های ات رو جر داد و به ی ثانیه نکشید وارد ات کرد
ات:(جیغ).... احــححححح ددی تند تر
کوک:اممم... چیش.. د نمیخواستی
ات: اححححححح... دروغ گفتم تو شروع کنی
کوک محکم تر وارد ات کرد
کوک: کوچولوم میدونی که دروغ گفتن به ددی عاقبت خوبی نداره
کوک فرصت حرف زدن به ات ندادو لباش کبوند رو لب های ات و وحشیانه میمکید همون طوری ضربه ها رو محکم و محکم تر کرد مزه خون تو دهن هر دوشون پر شده بود کوک توری کار جلو میبرد انگار تشنه بدن ات
و اینطوری هم بود حتی وقتی در حال انجام سکس بودن کوک تشنه بدن هرزه کوچولوش بود
ات شروع کرد به زدن به شونه کوک به نشونه اینکه ولش کنه ولی کوک دست ات رو گرفت و به حرف ات گوش نکرد هر دوشون ارضاع شدن کوک با نفس نفس کنار ات افتاد
ات: د...د... ی.... ن.. فسم... با.. ل.. ا نمیاد
لیوان آب رو برداشت و آروم ات رو بلند کرد
کوک: بیا این رو بخور حات خوب میشه
آروم آب رو داد ات بخوره حدود ۴۵ دقیقه اینا داشتن کیس میرفتن حق داشت حالش بد بشه
ات آب رو خورد و شروع کرد به نفس کشیدن
کوک: خوبی بیب
ات: آ... ره بهتر... م
یکم گذشت و ات حالش بهتر شد
ات: من... دیگه نمیتونم دیگه حال... م... بد
کوک: خب چیکار کنم خوبشی
ات:............
کوک: عزیزم خوبی ببخشید خیلی زیاده رویکردم
ات: خیلیییی(داد)
کوک:(شوک)
ات: نمیتونی یکم آروم باشی منم آدمم
کوک:.....
ات: اوفــف ببخشید... ولی خیلی درد دارم
۱۴.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.