@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت هفتم
لی نا:بفرمایید کاری دارید
پسر:لی نا!؟
لی نا:شما!؟
پسر:من دوست لو هان هستم نگران نباش من نیومدم اذیتت کنم فقط اگه میخوای سوار شو میرسونمت خونت آخه این موقعه شب خوب نیست تنهایی بری بیرون
لی نا:باشه سوار میشم
داشت منو میرسوند خونه
گلوم بغض کرده بود چشمام پر اشک شده بود که چرا من همچین زندگی دارم آخه
پسر:انگار دلت خیلی پره
سقف ماشینشو باز کرد
پسر:برو بالا و هر چقدر که میخوای جیغ بکش تا خالی بشی
لی نا:نه نمیخواد
پسر:بهم اعتماد کن سبک میشی
بلند شدم سرمو از ماشین بیرون کردم و جیغ محکمی کشیدم
لی نا:چرا من چرا من!این همه ادم باید بیای صاف برینی توی زندگی ممممنننن اخههههه
نشستم انقدر گریه کردم
پسر:بیا بگیر دستمال
لی نا:ممنونم اسمت چیه
لئو:اسمم لئو هست
لی نا:از آشنایی باهات خوشحال شدم
لئو:همچنین
بلاخره رسیدم خونه
از ماشین پیاده شدم و با لئو خداحافظی کردم
در خونه رو باز کردم رفتم داخل
که دیدم لو هان با یکی توی بغل هم دارن فیلم میبینن
اهمیت ندادم خواستم برم اتاقم
لو هان:کجا بودی چرا انقدر دیر کردی
لی نا:به تو ربطی نداره
لو هان:حتما مربوطه که میپرسم
لی نا:مگه من از تو میپرسم با کی بودی و الان این کیه توی بغلت
لو هان:بگو با کی بودی
لی نا:واقعا!
لو هان:آره واقعا
لی نا:باشه خودت خواستی پاشو ببینم دختر پاشو از توی بغل شوهر
دختر:وااا دیونه ول کن منو
لو هان:بس کن لی نا
دست دختره رو گرفتم و لباساشو بهش دادم
انداختمش بیرون
رمان شوهر عوضی من
پارت هفتم
لی نا:بفرمایید کاری دارید
پسر:لی نا!؟
لی نا:شما!؟
پسر:من دوست لو هان هستم نگران نباش من نیومدم اذیتت کنم فقط اگه میخوای سوار شو میرسونمت خونت آخه این موقعه شب خوب نیست تنهایی بری بیرون
لی نا:باشه سوار میشم
داشت منو میرسوند خونه
گلوم بغض کرده بود چشمام پر اشک شده بود که چرا من همچین زندگی دارم آخه
پسر:انگار دلت خیلی پره
سقف ماشینشو باز کرد
پسر:برو بالا و هر چقدر که میخوای جیغ بکش تا خالی بشی
لی نا:نه نمیخواد
پسر:بهم اعتماد کن سبک میشی
بلند شدم سرمو از ماشین بیرون کردم و جیغ محکمی کشیدم
لی نا:چرا من چرا من!این همه ادم باید بیای صاف برینی توی زندگی ممممنننن اخههههه
نشستم انقدر گریه کردم
پسر:بیا بگیر دستمال
لی نا:ممنونم اسمت چیه
لئو:اسمم لئو هست
لی نا:از آشنایی باهات خوشحال شدم
لئو:همچنین
بلاخره رسیدم خونه
از ماشین پیاده شدم و با لئو خداحافظی کردم
در خونه رو باز کردم رفتم داخل
که دیدم لو هان با یکی توی بغل هم دارن فیلم میبینن
اهمیت ندادم خواستم برم اتاقم
لو هان:کجا بودی چرا انقدر دیر کردی
لی نا:به تو ربطی نداره
لو هان:حتما مربوطه که میپرسم
لی نا:مگه من از تو میپرسم با کی بودی و الان این کیه توی بغلت
لو هان:بگو با کی بودی
لی نا:واقعا!
لو هان:آره واقعا
لی نا:باشه خودت خواستی پاشو ببینم دختر پاشو از توی بغل شوهر
دختر:وااا دیونه ول کن منو
لو هان:بس کن لی نا
دست دختره رو گرفتم و لباساشو بهش دادم
انداختمش بیرون
۱.۹k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.