@N.o.v.e.l
@N.o.v.e.l
رمان شوهر عوضی من
پارت سی و پنج
از توی چادر اومدم بیرون
لو هان:بیا برو به زخمش پاماد بزن
کارمند:چشم قربان
کنار آتیش نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که اره اون واقعا لی نا نیست و فقط شبیه لی نا هستش
لی نا:ممنون که نجاتم دادی
از جام بلند شدم و بهش نگاه کردم
لو هان:خواهش میکنم کاری نکردم
کنار آتیش نشسته بودیم
لو هان:معذرت میخوام یان
لی نا:برای چی معذرت میخوای
لو هان:من....م.م
لی نا:تو چی بگو دیگه چرا اینجوری میگی
لو هان:من در موردت اشتباه میکردم تو واقعا لی نا نیستی من خیلی احمق بودم که فکر میکرم تو لی نا هستی
لی نا:چی دیدی که باور کردی من لی نا نیستم
لو هان:پروانه وسط سی.نت
بلند شدم و دستمو گذاشتم روی سی.نم
لی نا:چیییی!
لو هان:ولی چیزی بدی ندیدم پروانه هم نبود
محکم زدم توی صورتش بیشعور خیلی آدم عوضی لاشی هستی
لو هان:معذرت میخوام واقعا ببخشید
واااااای خدایا شکرت خوب شد وقتی توی فرانسه بودم خالکوبی رو پاک کردم وگرنه متوجه میشد ولی پسره ی منحرف اشغال
خوب شد روی باسنم یا جایی دیگه خالکوبی نزده بودم از اون بر میومد بخدا همون جارم نگاه میکرد اشغال
توی چادرم نشسته بودم
کارمند:خانوم بیاین غذا بخورین
لی نا:من گرسنه نیستم شما بخورین
کارمند:ولی خانوم شما از صبح حتی یه لقمه هم غذا نخوردی
لو هان:من میرم یکم این اطراف دور بزنم شماها غذا بخورین
رمان شوهر عوضی من
پارت سی و پنج
از توی چادر اومدم بیرون
لو هان:بیا برو به زخمش پاماد بزن
کارمند:چشم قربان
کنار آتیش نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که اره اون واقعا لی نا نیست و فقط شبیه لی نا هستش
لی نا:ممنون که نجاتم دادی
از جام بلند شدم و بهش نگاه کردم
لو هان:خواهش میکنم کاری نکردم
کنار آتیش نشسته بودیم
لو هان:معذرت میخوام یان
لی نا:برای چی معذرت میخوای
لو هان:من....م.م
لی نا:تو چی بگو دیگه چرا اینجوری میگی
لو هان:من در موردت اشتباه میکردم تو واقعا لی نا نیستی من خیلی احمق بودم که فکر میکرم تو لی نا هستی
لی نا:چی دیدی که باور کردی من لی نا نیستم
لو هان:پروانه وسط سی.نت
بلند شدم و دستمو گذاشتم روی سی.نم
لی نا:چیییی!
لو هان:ولی چیزی بدی ندیدم پروانه هم نبود
محکم زدم توی صورتش بیشعور خیلی آدم عوضی لاشی هستی
لو هان:معذرت میخوام واقعا ببخشید
واااااای خدایا شکرت خوب شد وقتی توی فرانسه بودم خالکوبی رو پاک کردم وگرنه متوجه میشد ولی پسره ی منحرف اشغال
خوب شد روی باسنم یا جایی دیگه خالکوبی نزده بودم از اون بر میومد بخدا همون جارم نگاه میکرد اشغال
توی چادرم نشسته بودم
کارمند:خانوم بیاین غذا بخورین
لی نا:من گرسنه نیستم شما بخورین
کارمند:ولی خانوم شما از صبح حتی یه لقمه هم غذا نخوردی
لو هان:من میرم یکم این اطراف دور بزنم شماها غذا بخورین
۱۲.۸k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.