فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 22
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 22
ویو تهیونگ
_: خب حالا که میخوای بری میرسومت...ماشین دارم
+: نه بابا...هتلم خیلی از اینجا دوره...نزدیک فرودگاه هست
_: نه چه حرفیه...بیا...اون سر دنیا که نیست
تهیونگ رفت از پارکینگ ماشینش رو بیاره...وای چه ماشین خوبی...البته مثل اون ماشین های سیاه مافیاییش نیست...مدلش ایتالیایی هست(عکسش رو میزارم)...ماشین رو روشن کرد و رفتم سوار شدم
توی خیابون های داشتیم میرفتیم...که تهیونگ جلوی یه گل فروشی وایستاد
_: الان میرم برمیگردم
منتظر نشستم ولی برگشت با یه دست گل خیلی خوش بو و خوشگل اومد (عکسش رو میزارم)
_: بفرمایید لیدی
+: ممنون...برای چه مناسبتی هست؟!
_: حالا مگه فرقی میکنه...گل دادن که عیب نیست
+: اره میدونم...ولی خب بگو دیگه
_: خب...هم برای خوشامدگویی بعد از سه ماه و هم اینکه درخواستم برای همراهی رو قبول کردی
+:بازم ممنونم...تا باشه از این کارا
_: از این بعد زیاد بهت میدم(ادمین: دوستان عزیز ذهنتون رو خراب نکنید منظورش گل دادن هست 😅🤭)
بعدش راه افتادیم و رسوندم هتل...ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم...یه دوش 15 مینی گرفتم و یه کت و شلوار اداری پوشیدم (عکسش رو میزارم) گزارش کارم از مأموریت هایی که تاحالا رفته بودم رو از قبل مرتب نوشته بودم...چون قرار بود درجه بهم بدن و اجازه تشکیل گروه برای انجام مأموریت ها رو میگرفتم...این مدت همش خودم تنهایی مأموریت ها رو انجام میدادم...یه خورده برام سخت بود...با تشکیل گروه دادن میتونم بهتر کار کنم...البته من اولین نفر توی سازمان هستم که چهار ماهه اولین درجهش رو میگیره...بابام برای رفتن به اداره پلیس یه بادیگارد برام گفت که میفرسته...و تا هر وقت بخوام ایتالیا بمونم راننده ی من هست...به بابام پیام دادم که بادرگاردم کی میرسه گفت تا یه ساعت دیگه میرسه و شماره بادیگاردم رو فرستاد...منم براش لوکیشن هتلم رو فرستادم... نگاه ساعت کردم...خوبه یک ساعت وقت دارم...رفتم توی ایستا یه خورده چرخیدم تا اینکه بادرگاردم بهم پیام داد که بیام نزدیک در هتل وایستادم 5 دقیقه دیگه میرسه...وقتی رسید سوار شدم و رفتم
㋛🄴🄽🄳㋛
Part 22
ویو تهیونگ
_: خب حالا که میخوای بری میرسومت...ماشین دارم
+: نه بابا...هتلم خیلی از اینجا دوره...نزدیک فرودگاه هست
_: نه چه حرفیه...بیا...اون سر دنیا که نیست
تهیونگ رفت از پارکینگ ماشینش رو بیاره...وای چه ماشین خوبی...البته مثل اون ماشین های سیاه مافیاییش نیست...مدلش ایتالیایی هست(عکسش رو میزارم)...ماشین رو روشن کرد و رفتم سوار شدم
توی خیابون های داشتیم میرفتیم...که تهیونگ جلوی یه گل فروشی وایستاد
_: الان میرم برمیگردم
منتظر نشستم ولی برگشت با یه دست گل خیلی خوش بو و خوشگل اومد (عکسش رو میزارم)
_: بفرمایید لیدی
+: ممنون...برای چه مناسبتی هست؟!
_: حالا مگه فرقی میکنه...گل دادن که عیب نیست
+: اره میدونم...ولی خب بگو دیگه
_: خب...هم برای خوشامدگویی بعد از سه ماه و هم اینکه درخواستم برای همراهی رو قبول کردی
+:بازم ممنونم...تا باشه از این کارا
_: از این بعد زیاد بهت میدم(ادمین: دوستان عزیز ذهنتون رو خراب نکنید منظورش گل دادن هست 😅🤭)
بعدش راه افتادیم و رسوندم هتل...ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم...یه دوش 15 مینی گرفتم و یه کت و شلوار اداری پوشیدم (عکسش رو میزارم) گزارش کارم از مأموریت هایی که تاحالا رفته بودم رو از قبل مرتب نوشته بودم...چون قرار بود درجه بهم بدن و اجازه تشکیل گروه برای انجام مأموریت ها رو میگرفتم...این مدت همش خودم تنهایی مأموریت ها رو انجام میدادم...یه خورده برام سخت بود...با تشکیل گروه دادن میتونم بهتر کار کنم...البته من اولین نفر توی سازمان هستم که چهار ماهه اولین درجهش رو میگیره...بابام برای رفتن به اداره پلیس یه بادیگارد برام گفت که میفرسته...و تا هر وقت بخوام ایتالیا بمونم راننده ی من هست...به بابام پیام دادم که بادرگاردم کی میرسه گفت تا یه ساعت دیگه میرسه و شماره بادیگاردم رو فرستاد...منم براش لوکیشن هتلم رو فرستادم... نگاه ساعت کردم...خوبه یک ساعت وقت دارم...رفتم توی ایستا یه خورده چرخیدم تا اینکه بادرگاردم بهم پیام داد که بیام نزدیک در هتل وایستادم 5 دقیقه دیگه میرسه...وقتی رسید سوار شدم و رفتم
㋛🄴🄽🄳㋛
۴.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.