ماه من پارت 12
ماه من پارت 12
______________________♡︎_____________________
رفتیم پیششون
یکیشون از جاش بلند شد و بهم سلام کرد
منم در جواب تعظیم کردم
تا منو دیدن یکی یکی بهم سلام دادن
کوک رفت رو یه تنه درخت نشست و منم پیشش نشستم یکیشون گفت
پسره : کوک این کیه؟!
چی یعنی منو تا الان ندیدن؟!!!!!!!
عجیبه اگه دوستاش باشن که باید منو دیده باشن
×خب .. این ... نامزدمه دیگه یادت نمیاد؟!
یه چشمک بهش زد و گفت
× من باهاش کار دارم ناراحت نمیشی اگه چند لحظه تنها بمونی ؟
_نه ..
یکی از دخترایی که پیش یه پسر خوشتیپ نشسته بود گفت
دختره: چرا تنها باشه .. نا سلامتی ما هستیما
یه پسر دیگه که اون طرف تر نشسته بود ادامه داد
پسره : نکنه نگرانی دوس دخترتو بخوریم (خنده
× اینقدر مزه نریز ... البته بایدم نگران باشم با اون ...
پسره : عههه باشه دیگه ... (کلافه
× خب دیگه ... ته بریم
دست یکی اوک پسرا گرف و رفتن اون طرف تر
تا کوک دور شد
یکی از دخترا اومد پیشم و گفت
دختره : تو واقعا دوس دخترشی؟!!!!
_اره چطور مگه
دختره: نه .. آخه اولین باره میبینم .. داداشم با دختری باشه
_داداشت؟!
دختره : آره ... منو معرفی نکرده؟!
نمیدونستم چی بگم ... حتی خاهرشم منو تا حالا ندیده؟ غیر ممکنه
فهمیدم داره بهم دروغ میگه
_خب ... من فراموشی گرفتم و ...
دختره: اسمت چیه
_اسم قبلیم رو دقیقا نمیدونم ... ولی کوک بهم گفت که اسمم کارینه
چیییییییی با این حرفش مو به تنم سیخ شد ...
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
بچه ها من بقیه فیکا رو مینویسم و براتون میزارم
مایل به حمایت
نویسنده:민윤기
______________________♡︎_____________________
رفتیم پیششون
یکیشون از جاش بلند شد و بهم سلام کرد
منم در جواب تعظیم کردم
تا منو دیدن یکی یکی بهم سلام دادن
کوک رفت رو یه تنه درخت نشست و منم پیشش نشستم یکیشون گفت
پسره : کوک این کیه؟!
چی یعنی منو تا الان ندیدن؟!!!!!!!
عجیبه اگه دوستاش باشن که باید منو دیده باشن
×خب .. این ... نامزدمه دیگه یادت نمیاد؟!
یه چشمک بهش زد و گفت
× من باهاش کار دارم ناراحت نمیشی اگه چند لحظه تنها بمونی ؟
_نه ..
یکی از دخترایی که پیش یه پسر خوشتیپ نشسته بود گفت
دختره: چرا تنها باشه .. نا سلامتی ما هستیما
یه پسر دیگه که اون طرف تر نشسته بود ادامه داد
پسره : نکنه نگرانی دوس دخترتو بخوریم (خنده
× اینقدر مزه نریز ... البته بایدم نگران باشم با اون ...
پسره : عههه باشه دیگه ... (کلافه
× خب دیگه ... ته بریم
دست یکی اوک پسرا گرف و رفتن اون طرف تر
تا کوک دور شد
یکی از دخترا اومد پیشم و گفت
دختره : تو واقعا دوس دخترشی؟!!!!
_اره چطور مگه
دختره: نه .. آخه اولین باره میبینم .. داداشم با دختری باشه
_داداشت؟!
دختره : آره ... منو معرفی نکرده؟!
نمیدونستم چی بگم ... حتی خاهرشم منو تا حالا ندیده؟ غیر ممکنه
فهمیدم داره بهم دروغ میگه
_خب ... من فراموشی گرفتم و ...
دختره: اسمت چیه
_اسم قبلیم رو دقیقا نمیدونم ... ولی کوک بهم گفت که اسمم کارینه
چیییییییی با این حرفش مو به تنم سیخ شد ...
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
بچه ها من بقیه فیکا رو مینویسم و براتون میزارم
مایل به حمایت
نویسنده:민윤기
۹.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.