𝑉𝐴𝑀𝑃𝐼𝑅𝐸𝑆 پارته اخر
پدرت=واقعا؟...اون برادرت بود!...ولی این پســـ
ا/ت=بابا!...من دوسش دارم!
پدرت=تو اون ا/ت دیگه نیستی
ا/ت=پس فهمیدی برگ شدم؟
پدرت=بزرگ شدی اما احمق تر!
پدرت خواست گردنت و گاز بگیره
ولی کوک گرفتش
کوک=متاسفم امپراطور...ممیتونم بزارم همچین کاری کنین...
پدرت=به تو چه!؟..اون لایقه اینو نداره ی خون اشام باشه!
کوک=چون دوسم داره!؟
پدرت=برو بچه داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی!
کوک=بزرگتر از دهنم حرف نمیزنم؟چون دوسش دارم؟
کوک دستت و میگیره که برین
پدرت=ا/ت
نگاهه بابات میکنی
پدرت=میخوای ازدواج کنی باهاش؟
سرت و به جوابه مثبت تکون میدی
پدرت=جدی!؟
ا/ت=باــــ
پدرت=جوابمو بده!
ا/ت=بله😖💔
پدرت اروم میشه
لبخند رو لباش میاد
پدرت=جئون جانگ کوک..
کوک نگاش میکنه
پدرت=میدونم...که...پسرم و از عمد نکشتی
کوک=آـــ
پدرت=واستا...و اینکه...
کوک=...
پدرت میره و دستت و میگیره
دسته کوک هم میگیره
دستاتون و میزاره تو دسته هم
پدرت=خب قرار نبود با تو باشه...ولی چیکار کنم...دختره خله
خندتتون میگیره
پدرت=مواظبه دخترم نباشی...قبرت و بکن
کوک=چشم!
پدرت=نوه هم نمیخوام..
کوک=یکی واجبه!😈
پدرت=تو واسه صدتا جدمون کافی ای
کوک=یااا😐
بعده همه کارا و راضی کردنه بابای کوک
روزه عروسی
پدرت خنجره خانوادگیشون و میاره
تو و کوک روبروی هم وایسادین
انگشته چهارمه کوک و میبره
و کوک خونه دستش و میریزه رو دستت
(یه نوع اعتقاده برای اینکه همیشه پیشه همن)
لبه همو میبوسین
و پایان😁❤
ا/ت=بابا!...من دوسش دارم!
پدرت=تو اون ا/ت دیگه نیستی
ا/ت=پس فهمیدی برگ شدم؟
پدرت=بزرگ شدی اما احمق تر!
پدرت خواست گردنت و گاز بگیره
ولی کوک گرفتش
کوک=متاسفم امپراطور...ممیتونم بزارم همچین کاری کنین...
پدرت=به تو چه!؟..اون لایقه اینو نداره ی خون اشام باشه!
کوک=چون دوسم داره!؟
پدرت=برو بچه داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی!
کوک=بزرگتر از دهنم حرف نمیزنم؟چون دوسش دارم؟
کوک دستت و میگیره که برین
پدرت=ا/ت
نگاهه بابات میکنی
پدرت=میخوای ازدواج کنی باهاش؟
سرت و به جوابه مثبت تکون میدی
پدرت=جدی!؟
ا/ت=باــــ
پدرت=جوابمو بده!
ا/ت=بله😖💔
پدرت اروم میشه
لبخند رو لباش میاد
پدرت=جئون جانگ کوک..
کوک نگاش میکنه
پدرت=میدونم...که...پسرم و از عمد نکشتی
کوک=آـــ
پدرت=واستا...و اینکه...
کوک=...
پدرت میره و دستت و میگیره
دسته کوک هم میگیره
دستاتون و میزاره تو دسته هم
پدرت=خب قرار نبود با تو باشه...ولی چیکار کنم...دختره خله
خندتتون میگیره
پدرت=مواظبه دخترم نباشی...قبرت و بکن
کوک=چشم!
پدرت=نوه هم نمیخوام..
کوک=یکی واجبه!😈
پدرت=تو واسه صدتا جدمون کافی ای
کوک=یااا😐
بعده همه کارا و راضی کردنه بابای کوک
روزه عروسی
پدرت خنجره خانوادگیشون و میاره
تو و کوک روبروی هم وایسادین
انگشته چهارمه کوک و میبره
و کوک خونه دستش و میریزه رو دستت
(یه نوع اعتقاده برای اینکه همیشه پیشه همن)
لبه همو میبوسین
و پایان😁❤
۶۱.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.