دلم می خواست باران بود
دلم میخواست باران بود
من بودم تو بودی یک خیابان بود.
دلم میخواست شاید
در حصاری دور در باغی،
ڪناری، دشت سرسبزی
میان کلبهای، طاقی،
اتاقی، زندگی را معنی و
تفسیر می ڪردیم.
دلم میخواست
از هرچیز هست و نیست،
از هرکس...وَ از هر
اتفاق تلخ و غمڪَینی،
به غایت، دور میبودم
دلم میخواست ڪنج سادهای
با عشق و آرامش میآسودم
دلم میخواست باران بود،
ساڪت، دور، سبز، آرام
من بودم، تو بودی
ڪلبهی دنجی،
میان ڪوهساران بود.
من بودم تو بودی یک خیابان بود.
دلم میخواست شاید
در حصاری دور در باغی،
ڪناری، دشت سرسبزی
میان کلبهای، طاقی،
اتاقی، زندگی را معنی و
تفسیر می ڪردیم.
دلم میخواست
از هرچیز هست و نیست،
از هرکس...وَ از هر
اتفاق تلخ و غمڪَینی،
به غایت، دور میبودم
دلم میخواست ڪنج سادهای
با عشق و آرامش میآسودم
دلم میخواست باران بود،
ساڪت، دور، سبز، آرام
من بودم، تو بودی
ڪلبهی دنجی،
میان ڪوهساران بود.
۸.۵k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.