BLACK LOVE(PART3)
ترسیده بودم رفت و در اتاقش قفل کرد. داشتم سکته میکردم ولی بروز ندادم رفت سمت میزش و از تو کشوی میزشه دستبند در اورد(دستبند پلیسی) و امد بزور دستام به تاج تختش بست و من هی میگفتم ولم کن ولی کسی خونه نبود جز منو اون هرچی داد و فریاد کردم هیچکس نبود به دادم برسه بعد روم خیمه زد و چشم تو چشم بودیم گفت
جیمین:من همین الان میتونم کارایی باهات بکنم که تو خوابتم ندیدی
ات:ولم کن، فک میکردم ادم خوبی باشی ولی نه تو از اون عوضیاشی..
جیمین:عه باشه خودت خواستی اگه زیاد درد داشتی فقط جیغ و داد کن هرچند کسی نیست به دادت برسه
و یه پوز خند زد بهم و با این حرف من استرس شدیدی گرفته بودم که یهو دیدم داره لباساش در میاره..
سرم پایین بود وقتی سرم اوردم بالا دیدم شلوارشو در اورد و رو خیمه زد و داشت لباسام در میاورد..
و من فقط جیغ داد میکردم و هی مانعش میشدم ولی با زوری که داشت لباسام در اورد و لبشو گذاشت رو لبم و ازم لب گرفت و هرچی تقلا میکردم فایده نداشت .... بعدش رفت سراغ گردنم که یه دفعه یاد حرفش افتادم!! (مخصوصا خون ادم ها)
ات:جیمین،جیمیننن، باشه تو بردی خواهش میکنم بسته لطفا!
جیمین:عه چه زود تازه داشت شروع میشد!
ات:لطفا ، تمومش کن
جیمین از روم بلند شد و شلوارش پوشید و رفت سراغ کشوش و کلید دستبندش اورد و دستم باز کرد و منم تند تند لباسام پوشیدم ولی وقتی خواستم برم بیرون دیدم کلیدرو در نیست و در قفله !!!
ات:کلید نیست !
جیمین:واقعا فک کردی وسط کارم میزارم بری ! تازه شانس اوردی ولت کردم وگرنه....
دیگه هیچی نگفت
ات:الان چی میخوای ازم
جیمین:باید پیشم بخوابی
ات:دیوونه شدی ، هرگز.
جیمین:داری مجبورم میکنی که دوباره...
نذاشتم کامل بگه
ات:کلا کارت همینه ؟ فقط اذیت کردن بلدی ؟ حالم از هر چی ادم مثل توعه بهم میخوره
همینو که گفتم امد و یه سیلی زد تو صورتم و من افتادم و از درد فقط صورتم گرفتم
جیمین:یه بار دیگه همچین حرفی از دهنت بشنوم میکشمت.
بعد بلندم کرد انداختتم رو تخت دوباره ترسیدم ولی باهام کاری نداشت و فقط دستام بست به تخت که فرار نکنم و بعد گرفتیم خوابیدیم ولی من تا صبح خوابم نمیبرد و همش دستای جیمین دور کمر و سینه هام حس میکردم و سعی میکردم تا ولم کنه ولی بیشتر بهم میچسبید و دیگه یادم نیست که کی خوابم برد ......
جیمین
وقتی از خواب پریدم دیدم بالاسرمه تنها کاری که کردم چسبوندمش به دیوار و فقط داشت به سینه هام نگاه میکرد وقتی داشت میرفت شنیدم که گفت انگار چقدر مهمه و عصبی شدم و انداختمش رو تخت و شروع کردم لباساشو در اوردن ، لعنتی بدنش خیلی خوب بود و اون لحضه فقط میخواستم بکنمش ولی دیدم که داره با ناله و گریه میگه که ولم کن و دلم سوخت و ولش کزدم ولی دلم میخواست همش بغلش کنم و مجبورش کردم پیشم بخوابه و خیلی بهم حس خوبی میداد و تا صبح فقط عین کوالا بهش چسبیده بودم
پایان پارت3
اسلاید2استایل ا/ت تو خونه
اسلاید4استایل جیمین تو خونه
جیمین:من همین الان میتونم کارایی باهات بکنم که تو خوابتم ندیدی
ات:ولم کن، فک میکردم ادم خوبی باشی ولی نه تو از اون عوضیاشی..
جیمین:عه باشه خودت خواستی اگه زیاد درد داشتی فقط جیغ و داد کن هرچند کسی نیست به دادت برسه
و یه پوز خند زد بهم و با این حرف من استرس شدیدی گرفته بودم که یهو دیدم داره لباساش در میاره..
سرم پایین بود وقتی سرم اوردم بالا دیدم شلوارشو در اورد و رو خیمه زد و داشت لباسام در میاورد..
و من فقط جیغ داد میکردم و هی مانعش میشدم ولی با زوری که داشت لباسام در اورد و لبشو گذاشت رو لبم و ازم لب گرفت و هرچی تقلا میکردم فایده نداشت .... بعدش رفت سراغ گردنم که یه دفعه یاد حرفش افتادم!! (مخصوصا خون ادم ها)
ات:جیمین،جیمیننن، باشه تو بردی خواهش میکنم بسته لطفا!
جیمین:عه چه زود تازه داشت شروع میشد!
ات:لطفا ، تمومش کن
جیمین از روم بلند شد و شلوارش پوشید و رفت سراغ کشوش و کلید دستبندش اورد و دستم باز کرد و منم تند تند لباسام پوشیدم ولی وقتی خواستم برم بیرون دیدم کلیدرو در نیست و در قفله !!!
ات:کلید نیست !
جیمین:واقعا فک کردی وسط کارم میزارم بری ! تازه شانس اوردی ولت کردم وگرنه....
دیگه هیچی نگفت
ات:الان چی میخوای ازم
جیمین:باید پیشم بخوابی
ات:دیوونه شدی ، هرگز.
جیمین:داری مجبورم میکنی که دوباره...
نذاشتم کامل بگه
ات:کلا کارت همینه ؟ فقط اذیت کردن بلدی ؟ حالم از هر چی ادم مثل توعه بهم میخوره
همینو که گفتم امد و یه سیلی زد تو صورتم و من افتادم و از درد فقط صورتم گرفتم
جیمین:یه بار دیگه همچین حرفی از دهنت بشنوم میکشمت.
بعد بلندم کرد انداختتم رو تخت دوباره ترسیدم ولی باهام کاری نداشت و فقط دستام بست به تخت که فرار نکنم و بعد گرفتیم خوابیدیم ولی من تا صبح خوابم نمیبرد و همش دستای جیمین دور کمر و سینه هام حس میکردم و سعی میکردم تا ولم کنه ولی بیشتر بهم میچسبید و دیگه یادم نیست که کی خوابم برد ......
جیمین
وقتی از خواب پریدم دیدم بالاسرمه تنها کاری که کردم چسبوندمش به دیوار و فقط داشت به سینه هام نگاه میکرد وقتی داشت میرفت شنیدم که گفت انگار چقدر مهمه و عصبی شدم و انداختمش رو تخت و شروع کردم لباساشو در اوردن ، لعنتی بدنش خیلی خوب بود و اون لحضه فقط میخواستم بکنمش ولی دیدم که داره با ناله و گریه میگه که ولم کن و دلم سوخت و ولش کزدم ولی دلم میخواست همش بغلش کنم و مجبورش کردم پیشم بخوابه و خیلی بهم حس خوبی میداد و تا صبح فقط عین کوالا بهش چسبیده بودم
پایان پارت3
اسلاید2استایل ا/ت تو خونه
اسلاید4استایل جیمین تو خونه
۳.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.