اکنون عشق حقیقی پارت ۶
از زبان شینوبو:
تروکو توی پیام گفته بود
+بالاخره بهش گفتی یا نه
-آره گفتم
+ایول بابا اون چی گفت بهت؟
-اونم همینو گفت
+ایول دمت گرم تو دیگه کی هستی بچه؟
رفتم کافه گیو دوباره اومد داخل و همون سفارش رو داد
(فردا مدرسه)
تروکو بهم گفت: چطور بهش گفتی؟
گفتم: توی اون کوچه که به همجا راه داره منتظر موندم
تروکو گفت: خب بد نیست آها باهاش قرار بزار
گفتم: چیییی نمیشه نمیتونم
(یاد مرینت و آدرین افتادم😂)
(مدرسه تمام)
رفتم داخل یه کوچه ی کاملا رندوم خاستم یرگردم بیرون که دیدم دسته ی آدم بدای شهر توی کوچه با تفنگ های گنده خواستن منو بکشن که یهو...
گیو پرید داخل گفت:عقب وایسا
در عرض چند ثانیه همشون بی هوش شدن
تا به خودم اومدم گیو اونجا نبود خلوت کامل بود
به زور رفتم خونه حوصله هیچی نداشتن حس عجیبی داره
یه دفعه زنگ در خورد پشت در...
ادامه دارد
تروکو توی پیام گفته بود
+بالاخره بهش گفتی یا نه
-آره گفتم
+ایول بابا اون چی گفت بهت؟
-اونم همینو گفت
+ایول دمت گرم تو دیگه کی هستی بچه؟
رفتم کافه گیو دوباره اومد داخل و همون سفارش رو داد
(فردا مدرسه)
تروکو بهم گفت: چطور بهش گفتی؟
گفتم: توی اون کوچه که به همجا راه داره منتظر موندم
تروکو گفت: خب بد نیست آها باهاش قرار بزار
گفتم: چیییی نمیشه نمیتونم
(یاد مرینت و آدرین افتادم😂)
(مدرسه تمام)
رفتم داخل یه کوچه ی کاملا رندوم خاستم یرگردم بیرون که دیدم دسته ی آدم بدای شهر توی کوچه با تفنگ های گنده خواستن منو بکشن که یهو...
گیو پرید داخل گفت:عقب وایسا
در عرض چند ثانیه همشون بی هوش شدن
تا به خودم اومدم گیو اونجا نبود خلوت کامل بود
به زور رفتم خونه حوصله هیچی نداشتن حس عجیبی داره
یه دفعه زنگ در خورد پشت در...
ادامه دارد
۱.۷k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.