مافیا بد اخلاق پارت 6
پارت 6
مافیا بد اخلاق
ویو ات صبح
صبح از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ساعت 7 بود از اون جایی که یادم بود اجوما بهم گفته بود ساعت 8 باید کارم رو شروع کنم رفتم یه دوش 10 مین گرفتم و اومدم مو های بلندم رو صاف کردم که تا بالای زانوم بود (موهای خودم همین اندازه هستم ) و بعد خشکشون کردم و لباس مخصوص کارم بود رو پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون و از پله ها پایین که دیدم تهیونگ روی مبل نشسته که با دیدن من از روی مبل بلند شد
تهیونگ : ات شب یه پارتی داریم تو باید تمام کارای پارتی رو انجام بدی فهمیدی
ات : واسه چی باید واسه این کار کنم اخه ایشششش ( زیر لب)
تهیونگ : چیزی گفتی
ات : نه ،چشم تهیو...یعنی ارباب
تهیونگ : خوبه
و تهیونگ رفت
ات: ایشششش پسریکه عوضی عنتر ،امشب پارتی داریم باید همه کارا رو تو انجام بدی ( داره ادا ی تهیونگ رو در میاره )
ویو تهیونگ
با جیمین ( بهترین دوستش ) تصمیم گرفتیم یه پارتی بزرگ بگیریم و همه مافیا ها رو دعوت کنیم و دوستام هم دعوت میکنم و اینجوری ات هم بخاطر اون حرفش تنبیه کنم
ویو ات داخل پارتی
از ساعت ۸ تا ۶ یک سره داشتم کار میکردم دیگه کم کم مهمون ها هم اومدن منم داشتم پذیرایی میکردم دیگه کارم تموم شد رفتم پیش تهیونگ
ات: ارباب من کارم تموم شد میتونم برم اتاقم
تهیونگ : نه برو لباست رو عوض کن بیا تو پارتی
ات : واسه چی من خستم
تهیونگ : همین که من گفتم ( با داد)
ات : چشم ( با بغض)
رفتم بالا تو اتاقم با گریه آماده شدم
ات: این دیگه چه بدبختی بود که من توش گیر افتادم مگه چه گناهی کردم که افتادم دست این عوضی که یهو در اتاقم باز شد دیدم تهیونگ بود داشت نزدیک من میشد و منم عقب عقب میرفتم که خوردم به دیوار که تهیونگ با فاصله ۱ میلی متری بهم گفت
تهیونگ : بیبی بهت نیاز دارم
و بلافاصله بعد از این حرف لبشو کبوند رو لبام و وحشیانه مک میزد و هلم داد افتادم روی تخت و روم خیمه زد .....
اسمات هست اگر بزارم مسدود میشم بچه ها هر کسی خواست بهم بگه براش پی وی میفرستم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده : 민 윤 기
مافیا بد اخلاق
ویو ات صبح
صبح از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم ساعت 7 بود از اون جایی که یادم بود اجوما بهم گفته بود ساعت 8 باید کارم رو شروع کنم رفتم یه دوش 10 مین گرفتم و اومدم مو های بلندم رو صاف کردم که تا بالای زانوم بود (موهای خودم همین اندازه هستم ) و بعد خشکشون کردم و لباس مخصوص کارم بود رو پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون و از پله ها پایین که دیدم تهیونگ روی مبل نشسته که با دیدن من از روی مبل بلند شد
تهیونگ : ات شب یه پارتی داریم تو باید تمام کارای پارتی رو انجام بدی فهمیدی
ات : واسه چی باید واسه این کار کنم اخه ایشششش ( زیر لب)
تهیونگ : چیزی گفتی
ات : نه ،چشم تهیو...یعنی ارباب
تهیونگ : خوبه
و تهیونگ رفت
ات: ایشششش پسریکه عوضی عنتر ،امشب پارتی داریم باید همه کارا رو تو انجام بدی ( داره ادا ی تهیونگ رو در میاره )
ویو تهیونگ
با جیمین ( بهترین دوستش ) تصمیم گرفتیم یه پارتی بزرگ بگیریم و همه مافیا ها رو دعوت کنیم و دوستام هم دعوت میکنم و اینجوری ات هم بخاطر اون حرفش تنبیه کنم
ویو ات داخل پارتی
از ساعت ۸ تا ۶ یک سره داشتم کار میکردم دیگه کم کم مهمون ها هم اومدن منم داشتم پذیرایی میکردم دیگه کارم تموم شد رفتم پیش تهیونگ
ات: ارباب من کارم تموم شد میتونم برم اتاقم
تهیونگ : نه برو لباست رو عوض کن بیا تو پارتی
ات : واسه چی من خستم
تهیونگ : همین که من گفتم ( با داد)
ات : چشم ( با بغض)
رفتم بالا تو اتاقم با گریه آماده شدم
ات: این دیگه چه بدبختی بود که من توش گیر افتادم مگه چه گناهی کردم که افتادم دست این عوضی که یهو در اتاقم باز شد دیدم تهیونگ بود داشت نزدیک من میشد و منم عقب عقب میرفتم که خوردم به دیوار که تهیونگ با فاصله ۱ میلی متری بهم گفت
تهیونگ : بیبی بهت نیاز دارم
و بلافاصله بعد از این حرف لبشو کبوند رو لبام و وحشیانه مک میزد و هلم داد افتادم روی تخت و روم خیمه زد .....
اسمات هست اگر بزارم مسدود میشم بچه ها هر کسی خواست بهم بگه براش پی وی میفرستم
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده : 민 윤 기
۱۵.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.