پارت۶
جونگ کوک: سریع رفتم خونه و یه لباس بیرونی پوشیدم و راه افتادم سمت پارک
کاترین: همینجوری داشتیم با دخترا جر میخوردیم چون اون پسره ۱۸۰ درجه دیگه نمیتونست پاهاشو جنع کنه😂😂داشتیم پاره میشدیم
پسره: هوی بیاین کمک کنید.....اییی پام جر خورد
کاترین: چیشد تو که جر نمیخوردی😂😂😂😂
پسره: ایی سگ بشاشه به این شانسم......
کنیا: اااا کاتربن اون رئیست نی!؟
کاتزین: برگشتم دیدم جونگ کوک با چندتا پسر داره میره طرف زمین بسکتبال....وادفاخ این نمیخواد منو ول کنه!!!! اههه هرجا میرم دنبالم میاد.....
کنیا: اوو اون دختره کیه!!؟
کاتربن: اونی که یکم کیوته سوزیه.....اون یکیو نمیدونم
کنیا: برو به سلام و احوال پرسی بکن
کاتربن: برو بابا دلت خوشه ها.....بیاین بریم یجای دیگه.......
پسره: هوییی بیاین کمککککککککک
کاتربن: شیششش چتههه
جونگ کوک: داشتیم میرفتیم سمت زمین بسکتبال که یهو یکی از پشتم جیغ زد هوی بیاین کمک همه برگشتیم.....دیدم به پسره رو نیمکت ۱۸۰درجه باز کرده کاترین و چندتادختر بغلش وایسادن....کاترین؟؟!
کاترین: ای بمیرییییی.....مردنییی......دیدم نگام میکنه بهش محل ندادم رفتم دست دوستامو گرفتمو از اونجا میخواستم برم که...
یکی از دخترا: کاتربن بیا بسکتبال بازی کنیم......
کاترین: حوصله ندارم......
کنیا: بیا بریم نکنه از رئیست میتزسی!؟
کاترین: چرا باید بترسم!!!!اهههه اصلا بیاید بریم.......رفتم جلو و از بغلشون رد شدیم......همینجور حس میکردم نگاهشون رو ماعه........
جونگ کوک: ماهم پشتشون رفتیم داخل زمین.............
سوزی: ااا این دختره اینجا چیکار میکنه!!کوک بیا ماهم رقیبشون بشیم....
کوک: بریم.........رفتیم تو زمین
کاتربن: داشتم توپ و میزدم زمین که یهو یکی از دستم کشبد....هوییی...دیدم جونگ کوکه...... تووو!!!بده به من
جونگ کوک: اروم بگیر......بیا باهم بازی کنیم شما و این دوستات یه گروه ماهم باهم یه گروه
کاترین: نخیرررر من باتو بازی نمیکنم.....
کنیا: نه بله میایم شما برید ماهم میایم
جونگ کوک: 😏😏 منتظرم
کاترین: منتظرم(اداشو درمیاره)😒اییشش.....برگشتم یه چشم غره ای واسه کنیا رفتم خودش فهمید گور خودشو با دستاش کنده.........رفتیم تو زمین سویشرتم و دراوردم موهامو دم اسبی بستم........جونگ کوکم سویشرتشو دراورد........
جونگ کوک: با یه نیم تنه بود نمیدونم چرا بدم اومد....اخه سینه هاش تو دیده همس............
بازی شروع شد........توپ و میزدم زمین و به کاترین با پوزخند نگاه میکردم😏
کاترین: میخوای مث بز همینجوری نگاه کنی!؟
جونگ کوک: چی؟
کاترین: شرمنده اما اینجا شرکت نیست که بخوام بهت بگم رئیس و نازتو بکشم.............اومد حرفی بزنه که توپ و گرفتم و شروع کردم به بازی.....
جونگ کوک: ای شیطون......دوییدم سمتش تا توپ و بگیرم.....بازیش خیلی خوب بود........توپ و با دستش بالاسرش گرفته بود و هی تکونش میداد من بهش نزدیک بودم سعی کردم توپ و بگیرم یهو اومد بگیرم که پام به پاهاش گیر کرد و دوتایب افتادیم.....
کاتربن: چند دقیقه داشتیم بهم نگاه میکردم...... که به خودم اومدم و هولش دادم و بلند شدم و توپ و انداختم تو تور.....ارههههه.......
کنیا: بزن قدشش.......
جونگ کوک: پوزخند زدم و بلند شدم رفتم طرفش.....بازیت خوبه😏
کاترین: اوم ولی انگار تو اصلا بلد نیستی😏
جونگ کوک: حالا میبینیم
کاترین: ببینیم.....بازی شروع شد همونجوری بازی کردیم که یهو کنیا نتونست توپ و بگیره و جونگ کوک گل زد اییی لعنت بهش.........
دیگه حدود دوساعت بازی کردیم ساعت هشت بود رفتیم سمت رستورانای پارک.....ً..خیلی خوشگل بود.........هممون پیش هم نشستیم.....سر یه میز......😒
جونگ کوک هی بهم نگاه میکرد......ایششش
راستی کتتو فردا برات میارم😒
جونگ کوک: باشه😏
سوزی و کنیا: کتت؟
کاترین و کوک: بعدا میگم......
کوک: نه خب بزار الان بگم جلوهمه😏😏خب دیشب کاترین
کاترین: نههه.....خودم میگم بعدا...ببند...
کوک: کاترین تو خونه من بود تولد سوزی بود بعد این ماشین نداشت بره من گفتم میبرمش که وسط راه دعوامون شد و من پیادش کردم
کاترین: جونگ کوک😡😳
کوک: بعد نگو یه پسره بعد من سوارش کرده بعد پسره میخواسته!؟
کاتربن: تا خواست اون کلمه رو بگه بلند شدم ابمیومو پاشیدم تو صورتش.......یبار دیگه زندکی منوربخوای به اینو اون بگی....
سوزی: چیکار میکنی......🤨ببینم تو میفهمی الان چیکار کردی.....این رئیسته
کاترین: به عنم....حق نداره به من توهین کنه......
جونگ کوک: 😡😡از فردا دیگه نیا شرکت.....اخراجی....
کاتزبن: بلند شد بره که منم بلند گفتم چه بهتر دیگه ریختتو نمیبینم ایکبیری....وایساد با حزص نگام کرد منم کیفمو سویشرتم برداشتم و با عصبانیت اومدم بیرون از پارک.........یجوری بغض گلمو گرفته بود.....😞الان همه فهمیدن....لعنت بهش......
کاترین: همینجوری داشتیم با دخترا جر میخوردیم چون اون پسره ۱۸۰ درجه دیگه نمیتونست پاهاشو جنع کنه😂😂داشتیم پاره میشدیم
پسره: هوی بیاین کمک کنید.....اییی پام جر خورد
کاترین: چیشد تو که جر نمیخوردی😂😂😂😂
پسره: ایی سگ بشاشه به این شانسم......
کنیا: اااا کاتربن اون رئیست نی!؟
کاتزین: برگشتم دیدم جونگ کوک با چندتا پسر داره میره طرف زمین بسکتبال....وادفاخ این نمیخواد منو ول کنه!!!! اههه هرجا میرم دنبالم میاد.....
کنیا: اوو اون دختره کیه!!؟
کاتربن: اونی که یکم کیوته سوزیه.....اون یکیو نمیدونم
کنیا: برو به سلام و احوال پرسی بکن
کاتربن: برو بابا دلت خوشه ها.....بیاین بریم یجای دیگه.......
پسره: هوییی بیاین کمککککککککک
کاتربن: شیششش چتههه
جونگ کوک: داشتیم میرفتیم سمت زمین بسکتبال که یهو یکی از پشتم جیغ زد هوی بیاین کمک همه برگشتیم.....دیدم به پسره رو نیمکت ۱۸۰درجه باز کرده کاترین و چندتادختر بغلش وایسادن....کاترین؟؟!
کاترین: ای بمیرییییی.....مردنییی......دیدم نگام میکنه بهش محل ندادم رفتم دست دوستامو گرفتمو از اونجا میخواستم برم که...
یکی از دخترا: کاتربن بیا بسکتبال بازی کنیم......
کاترین: حوصله ندارم......
کنیا: بیا بریم نکنه از رئیست میتزسی!؟
کاترین: چرا باید بترسم!!!!اهههه اصلا بیاید بریم.......رفتم جلو و از بغلشون رد شدیم......همینجور حس میکردم نگاهشون رو ماعه........
جونگ کوک: ماهم پشتشون رفتیم داخل زمین.............
سوزی: ااا این دختره اینجا چیکار میکنه!!کوک بیا ماهم رقیبشون بشیم....
کوک: بریم.........رفتیم تو زمین
کاتربن: داشتم توپ و میزدم زمین که یهو یکی از دستم کشبد....هوییی...دیدم جونگ کوکه...... تووو!!!بده به من
جونگ کوک: اروم بگیر......بیا باهم بازی کنیم شما و این دوستات یه گروه ماهم باهم یه گروه
کاترین: نخیرررر من باتو بازی نمیکنم.....
کنیا: نه بله میایم شما برید ماهم میایم
جونگ کوک: 😏😏 منتظرم
کاترین: منتظرم(اداشو درمیاره)😒اییشش.....برگشتم یه چشم غره ای واسه کنیا رفتم خودش فهمید گور خودشو با دستاش کنده.........رفتیم تو زمین سویشرتم و دراوردم موهامو دم اسبی بستم........جونگ کوکم سویشرتشو دراورد........
جونگ کوک: با یه نیم تنه بود نمیدونم چرا بدم اومد....اخه سینه هاش تو دیده همس............
بازی شروع شد........توپ و میزدم زمین و به کاترین با پوزخند نگاه میکردم😏
کاترین: میخوای مث بز همینجوری نگاه کنی!؟
جونگ کوک: چی؟
کاترین: شرمنده اما اینجا شرکت نیست که بخوام بهت بگم رئیس و نازتو بکشم.............اومد حرفی بزنه که توپ و گرفتم و شروع کردم به بازی.....
جونگ کوک: ای شیطون......دوییدم سمتش تا توپ و بگیرم.....بازیش خیلی خوب بود........توپ و با دستش بالاسرش گرفته بود و هی تکونش میداد من بهش نزدیک بودم سعی کردم توپ و بگیرم یهو اومد بگیرم که پام به پاهاش گیر کرد و دوتایب افتادیم.....
کاتربن: چند دقیقه داشتیم بهم نگاه میکردم...... که به خودم اومدم و هولش دادم و بلند شدم و توپ و انداختم تو تور.....ارههههه.......
کنیا: بزن قدشش.......
جونگ کوک: پوزخند زدم و بلند شدم رفتم طرفش.....بازیت خوبه😏
کاترین: اوم ولی انگار تو اصلا بلد نیستی😏
جونگ کوک: حالا میبینیم
کاترین: ببینیم.....بازی شروع شد همونجوری بازی کردیم که یهو کنیا نتونست توپ و بگیره و جونگ کوک گل زد اییی لعنت بهش.........
دیگه حدود دوساعت بازی کردیم ساعت هشت بود رفتیم سمت رستورانای پارک.....ً..خیلی خوشگل بود.........هممون پیش هم نشستیم.....سر یه میز......😒
جونگ کوک هی بهم نگاه میکرد......ایششش
راستی کتتو فردا برات میارم😒
جونگ کوک: باشه😏
سوزی و کنیا: کتت؟
کاترین و کوک: بعدا میگم......
کوک: نه خب بزار الان بگم جلوهمه😏😏خب دیشب کاترین
کاترین: نههه.....خودم میگم بعدا...ببند...
کوک: کاترین تو خونه من بود تولد سوزی بود بعد این ماشین نداشت بره من گفتم میبرمش که وسط راه دعوامون شد و من پیادش کردم
کاترین: جونگ کوک😡😳
کوک: بعد نگو یه پسره بعد من سوارش کرده بعد پسره میخواسته!؟
کاتربن: تا خواست اون کلمه رو بگه بلند شدم ابمیومو پاشیدم تو صورتش.......یبار دیگه زندکی منوربخوای به اینو اون بگی....
سوزی: چیکار میکنی......🤨ببینم تو میفهمی الان چیکار کردی.....این رئیسته
کاترین: به عنم....حق نداره به من توهین کنه......
جونگ کوک: 😡😡از فردا دیگه نیا شرکت.....اخراجی....
کاتزبن: بلند شد بره که منم بلند گفتم چه بهتر دیگه ریختتو نمیبینم ایکبیری....وایساد با حزص نگام کرد منم کیفمو سویشرتم برداشتم و با عصبانیت اومدم بیرون از پارک.........یجوری بغض گلمو گرفته بود.....😞الان همه فهمیدن....لعنت بهش......
۱۵.۸k
۰۱ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.