وقتی که زندگیم عوض شد ۶
ات:
و وقتی کمربند رو بست شروع کرد راه افتادن و بعد از چند دقیقه رسیدیم به خونه ی بزرگی که خیلی قشنگ و ترسناک بود و با ماشین رفتیم توش و وقتی جونگ کوک ماشین رو پارک کرد بهم گفت:
ات باید پیاده شی
و بعد خودش پیاده شد و من هم پیاده شدم و اون جلوتر از من حرکت کرد تا وقتی که به در خونه رسیدیم محافظ های اونجا به جونگ کوک سلام کردن جونگ کوک داشت میرفت توی خونه من هم رفتم دنبالش که یکدفعه ای محافظ ها جلوم رو گرفتم
محافظ ۱: دختر خانم کجا میخوای بری؟
محافظ ۲: چجوری اومدی اینجا؟
ات: از اون ۲ تا محافظ که اندازه ی غول بودن خیلی ترسیده بودم به خاطر همین یکدفعه ای
گفتم: جونگ کوک
ویو جونگ کوک
تا اومدم در رو باز کنم یکدفعه ای صدایی که معلوم بود ترسیده اسمم رو صدا کرد برگشتم دیدم که محافظا جلوی ات رو گرفتن و نمیذارن که بیاد تو از کنار محافظ ها رد شدم و دست ات رو گرفتم و بهشون گفتم: این دختر با من اومده
ات: جونگ کوک برگشت و اومد دستم رو گرفت. به محافظا گفت که این دختر با من اومده
و تا اومدیم که از محافظا بگذریم نذاشتن و جونگ کوک با عصبانيت گفت:
برای چی نمیذارید بریم؟
محافظ ۱: ببخشید قربان این دختری که همراه شماست باید بررسی بدنی شه
ات : چی! من عمرا بذارم کسی بهم دست بزنه مگه این که یه زن باشه
این داستان ادامه دارد...💜
و وقتی کمربند رو بست شروع کرد راه افتادن و بعد از چند دقیقه رسیدیم به خونه ی بزرگی که خیلی قشنگ و ترسناک بود و با ماشین رفتیم توش و وقتی جونگ کوک ماشین رو پارک کرد بهم گفت:
ات باید پیاده شی
و بعد خودش پیاده شد و من هم پیاده شدم و اون جلوتر از من حرکت کرد تا وقتی که به در خونه رسیدیم محافظ های اونجا به جونگ کوک سلام کردن جونگ کوک داشت میرفت توی خونه من هم رفتم دنبالش که یکدفعه ای محافظ ها جلوم رو گرفتم
محافظ ۱: دختر خانم کجا میخوای بری؟
محافظ ۲: چجوری اومدی اینجا؟
ات: از اون ۲ تا محافظ که اندازه ی غول بودن خیلی ترسیده بودم به خاطر همین یکدفعه ای
گفتم: جونگ کوک
ویو جونگ کوک
تا اومدم در رو باز کنم یکدفعه ای صدایی که معلوم بود ترسیده اسمم رو صدا کرد برگشتم دیدم که محافظا جلوی ات رو گرفتن و نمیذارن که بیاد تو از کنار محافظ ها رد شدم و دست ات رو گرفتم و بهشون گفتم: این دختر با من اومده
ات: جونگ کوک برگشت و اومد دستم رو گرفت. به محافظا گفت که این دختر با من اومده
و تا اومدیم که از محافظا بگذریم نذاشتن و جونگ کوک با عصبانيت گفت:
برای چی نمیذارید بریم؟
محافظ ۱: ببخشید قربان این دختری که همراه شماست باید بررسی بدنی شه
ات : چی! من عمرا بذارم کسی بهم دست بزنه مگه این که یه زن باشه
این داستان ادامه دارد...💜
۷.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.