Pt3
هوپی:سلام(سرد)راوی:بعد این حرف هوپی اومد داخل خونه داشت نگا میکرد ک خاله گف:برو تو اون اتاق مال شماس ا/ت با صدای ضعیفی گفت:من نمیخوام پیشت بخوابم (روبه هوپی)بعد این حرف ا/ت هوپ رفت تو اتاق و گفت:کمتر چرت و پرت بگو بعد ا/ت رو گذاشت روی تخت و ملافه رو روش کشید و رفت...کم کم چشای ا/ت گرم شدو خوابید(فلش بک ب فردا از زبان ا/ت)نشسته بودم پشت میز صبحونه خاله گفت:بیا عزیزم بیشتر بخور لبخند زدم و بیشتر خوردم..هوپ رفته بود صورتشو بشوره بعد چند دقیقه اومد تو آشپزخونه خاله به هوپ گف:بشین پسرم فک کنم خسته ای کلی رانندگی کردی ..هوپ نشست جلوم گفتم:صبح بخیر گفت:صبح بخیر..مثله اینکه زود خوابیدی...
۱۱.۵k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.