Death Þªŕț13
سیاهی مطلق
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم بدن درد شدیدی داشتم هرچی به دور و ورم نگاه کردم هیچی دیده نمی شد خیلی تاریک بود دستام پاهام بسته بود بلند داد زدم
جیمین:کمککککککککککک
بعد چند مین یکی اومد تو چراغ روشن کرد چند بار پلک زدم تا درست ببینم دیدم کوکه
جیمین:جونگـ.. کوک
کوک:اوو چه عجب بهوش اومدی
جیمین:لعنتی
کوک:{خنده} دیدی آخرم گیر افتادی
جیمین:بزار برم
کوک:یه شرط داره
جیمین: چه شرطی
کوک:باید خواهرت ات رو به من بدی
جیمین:ات توی این بازی کثیف هیچ نخشی نداره
کوک:ولی از این به بعد داره {خنده}
جیمین:عوضی
کوک:فعلا که ات رو نتونستیم پیدا کنیم ولی وقتی پیداش کردم با خودم میبرمش
جیمین:ات گناهی نداره بزار توی آرامش باشه از بچگیش سختی زیاد کشیده
کوک:نو نو نو نمیشه
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
پاریس خونه جیمین
ات:یعنی چی که جیمینو گرفتن
یونگی:فعلا باید یه کاری بکنیم تو هم اینقدر غر نزن
ات:اخه جیمین
هوسوک: یونگی میشه یه کاری کرد
یونگی :مثلا چکار
هوسوک:اونا به ما شب حمله کردن پس شب بیشتر نگهبان میزارن ما بعد از ظهر بریم میشه شاید کمتر باشن
یونگی:صبح خیلی ضایع هست
هوسوک:به من اعتماد کن
یونگی:باشه
ات:الان جیمین می تونید بیارید
یونگی:شاید
{هوسوک و یونگی داشتن آماده میشدن تا برن ولی ات نگران بود میخواست به پلیس زنگ بزنه ولی می ترسید مشکلی درست کنه }
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
ساعت 16:40
{یونگی هوسوک رفته بودن ات می دونست اونا کجا رفتن هرچی خودشو قانع میکرد که به پلیس زنگ بزنه نمیخواست میترسید برای داداشش اتفاقی بیوفته ولی بعد چند مین تصمیم قطعی گرفت گوشیش رو برداشت شماره پلیس رو گرفت }
ات:اداره پلیس
پلیس:بله
ات:یک نفر گرفتن به عنوان گروگان شما میتونید بیاین
پلیس:آدرسش رو دارین
ات:بله ادرس•••••••••
پلیس:بله میایم
ات:ممنون
{بعد چند دقیقه پلیسا ریختن توی محوطه ای که جونگکوک بقیه بودن}
ته:جونگکوک پلیسا اومدن
کوک:چی
ته:پلیسا پلیسا اومدن
کوک:کی خبرشون کرده
ته:نمیدونیم
کوک:اهههههههه
{کوک ترسیده بود اگه میگرفتنش حکمش مرگ بود ادمای زیادی رو کشته بود}
{نکته جیمین جونگکوک تهیونگ یونگی هوسوک همه مافیان}
{جیمین از درد زیاد ساکت بود جونی نداشت که کمک بخواد خیلی کتک خورده بود نفس نفس میزد که صدا تیر اندازی اومد پلیسا اومدن همه رو گرفتن }
کوک:ولم کنین عوضیا
پلیسه:ساکت
کوک:لعنتی
پلیسه:حرف نزن
{کوک و جیمین رو گرفتن ولی بقیه فرار کردن یونگی عصبانی بود خیلی نمی دونست کی به پلیس خبر داده}
هوسوک:هیونگ آروم باش
یونگی:میتونستیم جیمین رو بگیریم
هوسوک:الان باید بریم خونه جیمین تا به ات بگیم
یونگی:باش
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
ساعت 17:30
{یونگی و هوسوک رسیدن ات سریع دوید سمتشون}
ات:جیمین جیمین کجاست
هوسوک:جیمین رو پلیسا گرفتن
ات:چرا
یونگی:گرفتنشون بخاطر قـ••تل های زیادشون
ات:جیمین مافیا بود
یونگی:اسکل داداشت بوده بعد تو نمی دونستی مافیاست
ات:نه تاحالا بهم نگفته بود
ویو ات
وقتی بهم گفتن که جیمین رو پلیسا گرفتن انگار کل ساختمون روی سرم خراب شد
کاشکی هیچ وقت به پلیس زنگ نمیزدم جیمین قا••تل بود اونو بگیرن میکشنش چرا چرا من زنگ زدم لعنت به این گوشی
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
1ماه بعد
دادگاه
واقعا زیاد نوشتم
حمایت یادتون نره خسته که نمیشید بزنید روی لایک
ویو جیمین
از خواب بیدار شدم بدن درد شدیدی داشتم هرچی به دور و ورم نگاه کردم هیچی دیده نمی شد خیلی تاریک بود دستام پاهام بسته بود بلند داد زدم
جیمین:کمککککککککککک
بعد چند مین یکی اومد تو چراغ روشن کرد چند بار پلک زدم تا درست ببینم دیدم کوکه
جیمین:جونگـ.. کوک
کوک:اوو چه عجب بهوش اومدی
جیمین:لعنتی
کوک:{خنده} دیدی آخرم گیر افتادی
جیمین:بزار برم
کوک:یه شرط داره
جیمین: چه شرطی
کوک:باید خواهرت ات رو به من بدی
جیمین:ات توی این بازی کثیف هیچ نخشی نداره
کوک:ولی از این به بعد داره {خنده}
جیمین:عوضی
کوک:فعلا که ات رو نتونستیم پیدا کنیم ولی وقتی پیداش کردم با خودم میبرمش
جیمین:ات گناهی نداره بزار توی آرامش باشه از بچگیش سختی زیاد کشیده
کوک:نو نو نو نمیشه
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
پاریس خونه جیمین
ات:یعنی چی که جیمینو گرفتن
یونگی:فعلا باید یه کاری بکنیم تو هم اینقدر غر نزن
ات:اخه جیمین
هوسوک: یونگی میشه یه کاری کرد
یونگی :مثلا چکار
هوسوک:اونا به ما شب حمله کردن پس شب بیشتر نگهبان میزارن ما بعد از ظهر بریم میشه شاید کمتر باشن
یونگی:صبح خیلی ضایع هست
هوسوک:به من اعتماد کن
یونگی:باشه
ات:الان جیمین می تونید بیارید
یونگی:شاید
{هوسوک و یونگی داشتن آماده میشدن تا برن ولی ات نگران بود میخواست به پلیس زنگ بزنه ولی می ترسید مشکلی درست کنه }
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
ساعت 16:40
{یونگی هوسوک رفته بودن ات می دونست اونا کجا رفتن هرچی خودشو قانع میکرد که به پلیس زنگ بزنه نمیخواست میترسید برای داداشش اتفاقی بیوفته ولی بعد چند مین تصمیم قطعی گرفت گوشیش رو برداشت شماره پلیس رو گرفت }
ات:اداره پلیس
پلیس:بله
ات:یک نفر گرفتن به عنوان گروگان شما میتونید بیاین
پلیس:آدرسش رو دارین
ات:بله ادرس•••••••••
پلیس:بله میایم
ات:ممنون
{بعد چند دقیقه پلیسا ریختن توی محوطه ای که جونگکوک بقیه بودن}
ته:جونگکوک پلیسا اومدن
کوک:چی
ته:پلیسا پلیسا اومدن
کوک:کی خبرشون کرده
ته:نمیدونیم
کوک:اهههههههه
{کوک ترسیده بود اگه میگرفتنش حکمش مرگ بود ادمای زیادی رو کشته بود}
{نکته جیمین جونگکوک تهیونگ یونگی هوسوک همه مافیان}
{جیمین از درد زیاد ساکت بود جونی نداشت که کمک بخواد خیلی کتک خورده بود نفس نفس میزد که صدا تیر اندازی اومد پلیسا اومدن همه رو گرفتن }
کوک:ولم کنین عوضیا
پلیسه:ساکت
کوک:لعنتی
پلیسه:حرف نزن
{کوک و جیمین رو گرفتن ولی بقیه فرار کردن یونگی عصبانی بود خیلی نمی دونست کی به پلیس خبر داده}
هوسوک:هیونگ آروم باش
یونگی:میتونستیم جیمین رو بگیریم
هوسوک:الان باید بریم خونه جیمین تا به ات بگیم
یونگی:باش
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
ساعت 17:30
{یونگی و هوسوک رسیدن ات سریع دوید سمتشون}
ات:جیمین جیمین کجاست
هوسوک:جیمین رو پلیسا گرفتن
ات:چرا
یونگی:گرفتنشون بخاطر قـ••تل های زیادشون
ات:جیمین مافیا بود
یونگی:اسکل داداشت بوده بعد تو نمی دونستی مافیاست
ات:نه تاحالا بهم نگفته بود
ویو ات
وقتی بهم گفتن که جیمین رو پلیسا گرفتن انگار کل ساختمون روی سرم خراب شد
کاشکی هیچ وقت به پلیس زنگ نمیزدم جیمین قا••تل بود اونو بگیرن میکشنش چرا چرا من زنگ زدم لعنت به این گوشی
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
1ماه بعد
دادگاه
واقعا زیاد نوشتم
حمایت یادتون نره خسته که نمیشید بزنید روی لایک
۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.