فرودگاه: پارت چهار
ببخشید که نمیتونم حالتو خوب کنم ولی بدون من هنوز سر قولم هستم
الکس به مارتا نگاه کردو با دیدن چشم های قرمزش قلبش تیر کشید....
ارام گفت: میدونم... مارتا کمکم... کن.... خواهش میکنم... کمکم کن
من
من
من کم اوردم
کمکم کن
دیگه نمیتونم
خواهش میکنم تو ترکم نکن
- من کنارت میمونم. همیشه...
مارتا با غم گونه الکس رو بوسید و دستی به سرش کشید و بعد بلند شد و رفت.
الکس دستش را روی گونه اش گزاشت و چشمانش را بست و اهی کشید. ایکاش کمی ارامش داشت... ایکاش...
دوباره خودش رو روی تخت انداخت و خوابید...
(یک روز قبل از مراسم تشیع)
«دین دین دینن مسافرین عزیز پرواز شماره۲۵ لندن-مسکو هم اکنون فرود امد لطفا به سکوی ۱۸ مراجعه کنید... تکرار میکنم پرواز شماره۲۵ لندن-مسکو هم اکنون فرود امد لطفا به سکوی ۱۸ مراجعه کنید.»
( فقط اون {دین دین دینن😂} و گایز جملات داخل <> تصورات مارتاست (: )
<اه... واقعا نمیخواستم تنها بیام.
نه به خاطر خودم اما امیدوار بودم که به خاطر من از خونه که هیچی حداقل اتاقش بیاد بیرون اما زهی خیال باطل /: از اون زمان به بعد حتی بیرون هم نمیاد غذا هم نمیخوره یعنی اصلا بیدار نیست که بخواد غذا بخوره همه اش میخوابه و ....>
«دین دین دینن مراجعین عزیز پرواز شماره۷۳ قطر ایر هم اکنون فرود امد... تکرار میکنم پرواز شماره۷۳ قطر ایر هم اکنون فرود امد.»
<پرواز مایکله الان دیگه باید پیداش بشه>
- مارتا!
برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم
- مایکل!
ـ کوتولهههه!
- اتیشیییی!
محکم پریدند بغل همدیگه
- اتیشی دلم برات خیلی تنگ شده بود...
- انقدر لوس بازی در نیار |:
از همدیگه جدا شدن و مایکل گفت شنیدم اتفاقای خوبی نیوفتاده...
- اوه مایکل واقعا نمیدونی چه خبر شده...
----------------------------------------------------------------------------------
گایز نمیخواید حمایت کنید؟
پلیز؟
یه کامنتی لایکی چیزی
نیاز دارم هااا(:
الکس به مارتا نگاه کردو با دیدن چشم های قرمزش قلبش تیر کشید....
ارام گفت: میدونم... مارتا کمکم... کن.... خواهش میکنم... کمکم کن
من
من
من کم اوردم
کمکم کن
دیگه نمیتونم
خواهش میکنم تو ترکم نکن
- من کنارت میمونم. همیشه...
مارتا با غم گونه الکس رو بوسید و دستی به سرش کشید و بعد بلند شد و رفت.
الکس دستش را روی گونه اش گزاشت و چشمانش را بست و اهی کشید. ایکاش کمی ارامش داشت... ایکاش...
دوباره خودش رو روی تخت انداخت و خوابید...
(یک روز قبل از مراسم تشیع)
«دین دین دینن مسافرین عزیز پرواز شماره۲۵ لندن-مسکو هم اکنون فرود امد لطفا به سکوی ۱۸ مراجعه کنید... تکرار میکنم پرواز شماره۲۵ لندن-مسکو هم اکنون فرود امد لطفا به سکوی ۱۸ مراجعه کنید.»
( فقط اون {دین دین دینن😂} و گایز جملات داخل <> تصورات مارتاست (: )
<اه... واقعا نمیخواستم تنها بیام.
نه به خاطر خودم اما امیدوار بودم که به خاطر من از خونه که هیچی حداقل اتاقش بیاد بیرون اما زهی خیال باطل /: از اون زمان به بعد حتی بیرون هم نمیاد غذا هم نمیخوره یعنی اصلا بیدار نیست که بخواد غذا بخوره همه اش میخوابه و ....>
«دین دین دینن مراجعین عزیز پرواز شماره۷۳ قطر ایر هم اکنون فرود امد... تکرار میکنم پرواز شماره۷۳ قطر ایر هم اکنون فرود امد.»
<پرواز مایکله الان دیگه باید پیداش بشه>
- مارتا!
برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم
- مایکل!
ـ کوتولهههه!
- اتیشیییی!
محکم پریدند بغل همدیگه
- اتیشی دلم برات خیلی تنگ شده بود...
- انقدر لوس بازی در نیار |:
از همدیگه جدا شدن و مایکل گفت شنیدم اتفاقای خوبی نیوفتاده...
- اوه مایکل واقعا نمیدونی چه خبر شده...
----------------------------------------------------------------------------------
گایز نمیخواید حمایت کنید؟
پلیز؟
یه کامنتی لایکی چیزی
نیاز دارم هااا(:
۳.۳k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.