پارت یک
از دید ا/ت
با صدایی زنگ گوشیم بیدار شدم لیسا بود
+الو( با صدایه خوابالو)
$ زنیکه کصکش کجایییی ( با داد)
+هان مگه ساعت چنده( با صدایه خوابالو)
$ خسته نباشی دلاور ساعت 7:55 دقیقه است ( آخرش و با داد گفت)
+وادفففف خاک بر سرم خداحافظ ( بچه خواب از سرش پرید😔💔)
زود دوییدم لباس فرممو پوشیدم موهام و شونه کردم عطرمو زدم داشتم میرفتم پایین که همون موقع چااون وو گفت ( درسته برادرشه😏👍)( علامتش اینه بچها~)
~ چه عجب خانوم خانوم ها بیدار شد
+ داداش دیرم شده وقت ندارم خداحافظ
دوییدم سوار موتورش شدم و به سمت مدرسه رسیدم فقط خدا خدا میکردم که اوستاد نرسیده باشه رسیدم مدرسه راه رو رو تعی کردم دوییدم سمت کلاس در با شتاب باز کردم معلم هنوز نیومده بود نفس عمیقی کشیدم که همون موقع دیدم بچهها بهم زل زدن
+ معذرت بخدا دیرم شده بود
یکی از بچهها: چطور می تونی این ساعت صبحم جذاب باشی چطورییی
+ چی نه من کجام جذابه
یکی دیگه از بچهها: اگه تو جذاب نیستی په من چیم
+ بچها لطفاً اینطور نگید انسان ها همه زیبان
با این حرفمم رفتم سر جام نشستم یعنی پیش لیسا
+ هعی کره خر چرا هیچکس نیومده
$ اولا سلام دوماً نمیدونم الاغ خانوم
+ منطقیه
که همون موقع نگاهی رو خودم حس کردم درسته اون هیونجین سر گروه اکیپ پسرا بود ولی چرا اینطوری بهم زل زده اصلا ولش
یهو استاد اومد
استاد: ببخشید بچه ها دیر شد
استاد وقتی دید همه بچه ها ساکتن شروع کرد به حرف زدن
استاد: خب بچه ها این زنگ ورزش دارید ن زنگ بعد میام سر کلاستون اومدم این خبر و بهتون بدم خداحافظ
استاد رفت
+ آخ جوننننننن( ایشون خوشحاله چون ورزششون بسکت باله ورزش مدرسشون)
$ نهههههه( ایشون از ورزش متنفره)
از دید مهیا
دست لیسا رو گرفتم بردمش سمت رخکن لباس هایه ورزشیمون رو پوشیدیم ( عکسشو میذارم) موهامو بالا بستم وارد سالن شدم که یهو
با صدایی زنگ گوشیم بیدار شدم لیسا بود
+الو( با صدایه خوابالو)
$ زنیکه کصکش کجایییی ( با داد)
+هان مگه ساعت چنده( با صدایه خوابالو)
$ خسته نباشی دلاور ساعت 7:55 دقیقه است ( آخرش و با داد گفت)
+وادفففف خاک بر سرم خداحافظ ( بچه خواب از سرش پرید😔💔)
زود دوییدم لباس فرممو پوشیدم موهام و شونه کردم عطرمو زدم داشتم میرفتم پایین که همون موقع چااون وو گفت ( درسته برادرشه😏👍)( علامتش اینه بچها~)
~ چه عجب خانوم خانوم ها بیدار شد
+ داداش دیرم شده وقت ندارم خداحافظ
دوییدم سوار موتورش شدم و به سمت مدرسه رسیدم فقط خدا خدا میکردم که اوستاد نرسیده باشه رسیدم مدرسه راه رو رو تعی کردم دوییدم سمت کلاس در با شتاب باز کردم معلم هنوز نیومده بود نفس عمیقی کشیدم که همون موقع دیدم بچهها بهم زل زدن
+ معذرت بخدا دیرم شده بود
یکی از بچهها: چطور می تونی این ساعت صبحم جذاب باشی چطورییی
+ چی نه من کجام جذابه
یکی دیگه از بچهها: اگه تو جذاب نیستی په من چیم
+ بچها لطفاً اینطور نگید انسان ها همه زیبان
با این حرفمم رفتم سر جام نشستم یعنی پیش لیسا
+ هعی کره خر چرا هیچکس نیومده
$ اولا سلام دوماً نمیدونم الاغ خانوم
+ منطقیه
که همون موقع نگاهی رو خودم حس کردم درسته اون هیونجین سر گروه اکیپ پسرا بود ولی چرا اینطوری بهم زل زده اصلا ولش
یهو استاد اومد
استاد: ببخشید بچه ها دیر شد
استاد وقتی دید همه بچه ها ساکتن شروع کرد به حرف زدن
استاد: خب بچه ها این زنگ ورزش دارید ن زنگ بعد میام سر کلاستون اومدم این خبر و بهتون بدم خداحافظ
استاد رفت
+ آخ جوننننننن( ایشون خوشحاله چون ورزششون بسکت باله ورزش مدرسشون)
$ نهههههه( ایشون از ورزش متنفره)
از دید مهیا
دست لیسا رو گرفتم بردمش سمت رخکن لباس هایه ورزشیمون رو پوشیدیم ( عکسشو میذارم) موهامو بالا بستم وارد سالن شدم که یهو
۲.۹k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.